فرودو بگینز (Frodo Baggins)، یک هابیت از شایر (Shire) و شخصیت اصلی کتاب «ارباب حلقهها» نوشته جی. آر. آر. تالکین (J. R. R. Tolkien)، بدون شک یکی از نمادینترین و پیچیدهترین قهرمانان در تاریخ ادبیات فانتزی است. او که به طور غیرمنتظرهای وارث حلقه یگانه (The One Ring) شد، ماموریتی تقریبا غیرممکن را بر عهده گرفت: سفر به قلب قلمرو دشمن و نابود کردن حلقه در آتش کوه هلاکت (Mount Doom). داستان فرودو بگینز، روایتی از شجاعت در برابر وحشت، دوستی در برابر ناامیدی و فداکاری شخصی برای نجات دنیاست. این مقاله به بررسی کامل زندگی، شخصیت، سفر و میراث این هابیت بزرگ میپردازد.
فهرست مطلب
کودکی و اوایل زندگی فرودو بگینز
بخش بزرگی از جوانی فرودو بگینز در برندی هال (Brandy Hall) در باکلند (Buckland)، خانه اجدادی خانواده برندیباک (Brandybuck)، سپری شد. مادرش، پریمـولا برندیباک (Primula Brandybuck) از این خانواده بود. فرودو بگینز در دوران کودکی به عنوان هابیتی بازیگوش شناخته میشد و اغلب با دوستانش، مریادوک (مری) برندیباک (Meriadoc “Merry” Brandybuck) و پرگرین (پیپین) توک (Peregrin “Pippin” Took)، دردسر درست میکرد. یکی از کارهای معروف آنها، دزدیدن قارچ از مزرعه کشاورز مگات (Farmer Maggot) بود.
زندگی فرودو بگینز در سال ۲۹۸۰ دوران سوم (T.A. 2980)، زمانی که تنها ۱۲ سال داشت، با یک تراژدی دگرگون شد. والدین او در یک حادثه قایقرانی در رودخانه برندیواین (Brandywine River) غرق شدند. فرودو بگینز که تنها فرزند خانواده بود، تا سال ۲۹۸۹ در برندی هال ماند تا اینکه «عمویش» بیلبو بگینز (Bilbo Baggins)، او را به فرزندی پذیرفت. بیلبو، فرودو را به خانه خود در بگ اند (Bag End) برد و او را وارث خود اعلام کرد.
رابطه فرودو بگینز و بیلبو در سالهای بعد بسیار نزدیک و صمیمی شد. فرودو که بیلبو با او همچون پسر خود رفتار میکرد، زبان الفی و بسیاری از افسانهها و تاریخ سرزمین میانه (Middle-earth) را از او آموخت. آنها همچنین یک سنت هفتگی برای پیادهرویهای طولانی از هابیتون (Hobbiton) به مایکل دلوینگ (Michel Delving) و باکلند داشتند. این دو هابیت یک روز تولد مشترک در ۲۲ سپتامبر داشتند و جشنی باشکوه به مناسبت رسیدن فرودو به سن ۳۳ سالگی (سن بلوغ هابیتها) و بیلبو به سن ۱۱۱ سالگی برگزار شد.
در این جشن، بیلبو سخنرانی به یاد ماندنی خود را ایراد کرد و سپس با استفاده از حلقه یگانه ناپدید شد و شوخی بزرگی با هابیتهای دیگر کرد. گندالف (Gandalf) بلافاصله با عصای خود نوری کورکننده در جایی که بیلبو ایستاده بود ایجاد کرد تا ماجرا را بپوشاند. بیلبو پس از آن هرگز در شایر دیده نشد. او قبل از رفتن به ریوندل (Rivendell)، با اصرار گندالف، حلقه را به میل خود رها کرد و آن را برای فرودو گذاشت و بدین ترتیب، فرودو به حلقهدار (Ring-bearer) بعدی تبدیل شد.
وارث حلقه و فرار از شایر
پس از پایان جشن، فرودو بگینز به خانه بازگشت و متوجه شد که صاحب بگ اند و حلقه جادویی بیلبو شده است. گندالف که کنجکاویاش درباره منشا و قدرت حلقه بیشتر شده بود (اما هنوز مطمئن نبود که آن حلقه یگانه است)، به فرودو توصیه کرد که هرگز از آن استفاده نکند. برای هفده سال بعد، فرودو به درخواست جادوگر عمل کرد و حلقه را در مکانی امن پنهان نمود.
در ۱۲ آوریل ۳۰۱۸، گندالف به بگ اند بازگشت و به فرودو بگینز هشدار داد که این حلقه در واقع همان حلقه یگانه است که ارباب تاریکی، سائورون (Sauron)، برای حکمرانی بر سرزمین میانه به آن نیاز دارد. گندالف با درک این موضوع که سائورون به دنبال حلقه خواهد گشت، به فرودو توصیه کرد که مخفیانه راه بیلبو را به سوی ریوندل در پیش بگیرد.
برای ایجاد یک داستان پوششی، فرودو شایعهای را که درباره تمام شدن پولش به راه افتاده بود، تشویق کرد. مری به او کمک کرد تا خانه کوچکی در کریکهالو (Crickhollow) بخرد. فرودو به جز باغبان وفادارش، سموایز گمجی (Samwise Gamgee) که پذیرفته بود او را تا ریوندل همراهی کند، به دیگر هابیتها گفت که قصد دارد به باکلند نقل مکان کند.
او خانهاش را به سکویل-بگینزها (Sackville-Bagginses) فروخت و در ۲۳ سپتامبر ۳۰۱۸، یک روز پس از تولد پنجاه سالگیاش، همراه با سم و پیپین، بگ اند را ترک کرد. آنها درست به موقع حرکت کردند، زیرا قدرتمندترین خادمان سائورون، نه نازگول (Nazgûl)، که در لباس سواران سیاه (Black Riders) بودند، برای یافتن هابیتی به نام «بگینز» وارد شایر شده بودند.
سفر فرودو بگینز به بری
در مسیر، فرودو بگینز نزدیک بود توسط یکی از سواران سیاه دستگیر شود، اما با کمک گیلدور اینگلوریون (Gildor Inglorion)، یک الف، نجات یافت. آنها برای دوری از جادهها از مسیرهای میانبر عبور کردند و به مزرعه کشاورز مگات رسیدند که به آنها برای فرار از سواران کمک کرد. در گذرگاه باکلبری (Bucklebury Ferry)، آنها مری را ملاقات کردند و دیدند که یک سوار سیاه از ساحلی که ترک کرده بودند، آنها را تعقیب میکند.
در کریکهالو، فرودو بگینز متوجه شد که مری و پیپین از قبل از سفر «مخفیانه» او باخبر بودند. فرودو چارهای جز این نداشت که دو جوان را با خود همراه کند. آنها برای گم کردن سواران سیاه از جنگل قدیمی (Old Forest) و بارو-داونز (Barrow-downs) عبور کردند. اگرچه در این مکانها با خطرات دیگری مانند پیرمرد بید (Old Man Willow) و اشباح بارو (Barrow-wights) روبرو شدند، اما دو بار توسط تام بامبادیل (Tom Bombadil)، موجودی مرموز که در جنگل زندگی میکرد، نجات یافتند.
ملاقات با استرایدر
در شهر بری (Bree)، هابیتها در مسافرخانه اسبچه راهوار (The Prancing Pony) اقامت گزیدند. فرودو از نام مستعار آقای آندرهیل (Mr. Underhill) استفاده میکرد تا سوءظنی برنینگیزد. در آنجا او متوجه مردی مرموز با شنل شد که در سایهها نشسته بود و پیپ میکشید. صاحب مسافرخانه، بارلیمن باتربار (Barliman Butterbur)، او را یک تکاور به نام استرایدر (Strider) معرفی کرد.
همان شب، سواران سیاه به بری رسیدند و به مسافرخانه حمله کردند، اما استرایدر به موقع هابیتها را پنهان کرده بود. استرایدر که اعتماد آنها را جلب کرده بود، خود را به عنوان آراگورن (Aragorn) معرفی کرد و داستان نازگولها یا اشباح حلقه (Ringwraiths) را برایشان فاش ساخت. آراگورن راهنمای آنها به سوی ریوندل شد و آنها را از میان مردابهای میدجواتر (Midgewater Marshes) به تپه ودرتاپ (Weathertop) هدایت کرد.
در شب ششم اکتبر، هابیتها در ودرتاپ مورد حمله پنج تن از نه شبح حلقه قرار گرفتند. فرودو در حضور نازگولها اشتباه کرد و حلقه را به دست کرد. او با کشیدن شمشیرش و خواندن نام البرت گیلتونیـل (Elbereth Gilthoniel)، یکی از والار (Valar)، در برابر تلاش آنها برای گرفتنش مقاومت کرد. با این حال، رهبر نازگولها، پادشاه جادوگر آنگمار (Witch-king of Angmar)، با یک خنجر مورگول (Morgul-knife) شانهاش را زخمی کرد. اگر خنجر به قلبش میرسید، فرودو نیز به موجودی شبیه نازگول تبدیل میشد. اشباح با ظهور آراگورن و مهارتش در مبارزه و همچنین مشعلهایی که در دست داشت (یکی از معدود نقاط ضعفشان) عقب رانده شدند.
قطعهای از تیغه خنجر در گوشت فرودو باقی مانده بود و به سمت قلبش حرکت میکرد. فرودو که در آستانه مرگ (یا بدتر از آن) بود، توسط گلورفیندل (Glorfindel)، یک لرد الف، نجات یافت که هابیت زخمی را بر اسب خود، آسفالوت (Asfaloth)، سوار کرد. آنها توسط نازگولها تعقیب شدند، اما گلورفیندل به سرعت فرودو را به گدار بروینن (Ford of Bruinen) در ورودی دره ریوندل رساند. پس از عبور از رودخانه، نازگولها وارد آب شدند و توسط سیلی که الروند (Elrond) فراخوانده بود، شسته شدند. فرودو در ریوندل توسط الروند شفا یافت، اما این زخم هرگز به طور کامل او را رها نکرد.
ماموریت حلقه
- شورای الروند:
پس از بهبودی، فرودو به شورای بزرگی که الروند ترتیب داده بود، فراخوانده شد. نمایندگان تمام مردمان آزاد سرزمین میانه تاریخچه حلقههای قدرت (Rings of Power) را بررسی کردند و تصمیم گرفتند که حلقه یگانه باید نابود شود. در حالی که بحث بر سر این بود که چه کسی باید حلقه را در این ماموریت حمل کند، فرودو شجاعانه داوطلب شد تا حلقه را به موردور (Mordor) ببرد و آن را در آتش کوه هلاکت بیندازد. به این ترتیب یاران حلقه (The Fellowship of the Ring) تشکیل شد.
یاران حلقه شامل فرودو، سموایز، مری، پیپین، آراگورن، گندالف، بورومیر (Boromir) از گاندور (Gondor)، لگولاس (Legolas) از قلمرو جنگلی و گیملی (Gimli) از کوهستان تنها بود. قبل از ترک ریوندل، بیلبو زره میتریل خود و شمشیر الفیاش، استینگ (Sting)، را به فرودو داد. در ۲۵ دسامبر، یاران حلقه از ریوندل به سمت جنوب حرکت کردند.
- موریا و لوتلورین:
پس از تلاش ناموفق برای عبور از کوههای مهآلود (Misty Mountains) از طریق گذرگاه کارادراس (Pass of Caradhras)، یاران حلقه به اصرار گیملی از شهر زیرزمینی موریا (Moria) عبور کردند. در آنجا، آنها در تالار مازاربول (Chamber of Mazarbul) مورد حمله اورکها و یک غول غار قرار گرفتند. فرودو با ضربه نیزه یک کاپیتان اورک به زمین افتاد، اما زره میتریل جانش را نجات داد. در پل خازاد-دوم (Bridge of Khazad-dûm)، گندالف با بلای دुरین (Durin’s Bane)، یک بالروگ (Balrog)، روبرو شد و در نبرد با او به اعماق تاریکی سقوط کرد.
یاران حلقه که از دست دادن گندالف عمیقاً غمگین بودند، به پادشاهی الفی لوتلورین (Lothlórien) سفر کردند و با بانو گالادریل (Lady Galadriel) و لرد کلهبورن (Lord Celeborn) ملاقات کردند. گالادریل در آینه خود آیندهای را به فرودو نشان داد. فرودو حلقه یگانه را به او پیشنهاد داد، اما گالادریل در برابر این وسوسه مقاومت کرد. قبل از عزیمت، گالادریل به هر یک از اعضا هدیهای داد. او به فرودو یک شیشه حاوی نور ستاره ائارندیل (Eärendil) را داد؛ هدیهای که بعداً در ماموریت بسیار حیاتی بود.
- از هم پاشیدن یاران حلقه:
یاران به سفر خود به سمت جنوب تا پارت گالن (Parth Galen) ادامه دادند. در آنجا، بورومیر تلاش کرد فرودو را متقاعد کند که حلقه را به میناس تیریت (Minas Tirith) ببرد. وقتی فرودو مخالفت کرد، بورومیر سعی کرد حلقه را به زور از او بگیرد.فرودو با به دست کردن حلقه فرار کرد و به کرسی بینایی (Seat of Seeing) رفت.
او دید که جنگ در سراسر سرزمین میانه در حال شکلگیری است و چشم سائورون (Eye of Sauron) به دنبال او میگردد. او تصمیم گرفت به تنهایی به موردور برود، اما دوست وفادارش، سموایز گمجی، اصرار کرد که باید او را همراهی کند. فرودو پذیرفت و این دو هابیت سفر خود را به سمت موردور آغاز کردند و یاران حلقه از هم پاشید.
- سفر با سم و گالوم:
پس از جدا شدن از یاران، فرودو و سم در میان صخرههای تیز امین مویل (Emyn Muil) گم شدند. در آنجا، آنها با گالوم (Gollum) روبرو شدند که سعی داشت حلقه را بدزدد. آنها گالوم را دستگیر کردند و فرودو که به حال او دل سوزانده بود، به جای کشتنش، او را وادار کرد که سوگند بخورد تا به «ارباب حلقه گرانبها» خدمت کند. گالوم سپس آنها را از هزارتو خارج کرد و به مردابهای مرگ (Dead Marshes) برد.
آنها در ادامه به ایتیلین (Ithilien) رسیدند و در آنجا توسط فارامیر (Faramir)، برادر بورومیر و کاپیتان تکاوران گاندور، دستگیر شدند. فارامیر، برخلاف برادرش، کیفیت خود را ثابت کرد و پس از پی بردن به اهمیت ماموریت، اجازه داد حلقهدار آزادانه برود.
- لانه شلوب و کیریت اونگول:
گالوم هابیتها را از کنار میناس مورگول (Minas Morgul)، لانه پادشاه جادوگر، عبور داد و آنها را به سمت «تونل» در بالای پلکان کیریت اونگول (Stairs of Cirith Ungol) هدایت کرد. اما در آنجا، گالوم آنها را رها کرد و فرودو و سم متوجه شدند که او به آنها خیانت کرده است. آنها با احتیاط وارد تونل شدند و در انتهای آن با تار بزرگ شلوب (Shelob)، عنکبوت غولپیکر، روبرو شدند. فرودو شجاعانه با شلوب مقابله کرد، اما شلوب او را با نیش خود گزید و فلج کرد.
سم که فکر میکرد اربابش مرده است، حلقه را از گردن او برداشت. او با شلوب جنگید و با استفاده از استینگ و شیشه گالادریل، او را به شدت زخمی کرد و به غارهایش راند. سم سپس صدای اورکها را شنید و فهمید که فرودو فقط فلج شده است. فرودو به برج کیریت اونگول (Tower of Cirith Ungol) برده شد. سم پس از درگیری مرگبار اورکها بر سر زره میتریل، وارد برج شد و اربابش را نجات داد.
- درون موردور و نابودی حلقه:
فرودو و سم، با لباسهای اورکها، در دشتهای خالی از سکنه موردور به راه افتادند. با نزدیک شدن به کوه هلاکت، قدرت حلقه بر فرودو بیشتر میشد و او به تدریج ضعیفتر میگشت. سرانجام، فرودو دیگر توان راه رفتن نداشت و سم مجبور شد او را تا دامنه کوه حمل کند. در آنجا، گالوم دوباره ظاهر شد و به آنها حمله کرد.
شکافهای هلاکتدرون شکافهای هلاکت (Cracks of Doom)، جایی که حلقه ساخته شده بود و قدرتش در اوج بود، فرودو سرانجام تسلیم وسوسه شد. او در برابر فریادهای سم مقاومت کرد و حلقه را برای خود ادعا کرد. در همین لحظه، گالوم به او حمله کرد و انگشتی را که حلقه بر آن بود، با دندان کند.
گالوم که از بازپسگیری «گرانبهایش» غرق در شادی بود، از لبه پرتگاه به درون گدازهها سقوط کرد و خود و حلقه یگانه را برای همیشه نابود کرد.با نابودی حلقه، کوه هلاکت فوران کرد. درست زمانی که فرودو و سم خود را محکوم به مرگ میدیدند، گوایهیر (Gwaihir)، فرمانروای عقابها، به همراه یارانش آنها را دیدند و از میان آتش و دود نجات دادند.
پس از ماموریت
پس از بهبودی و شرکت در تاجگذاری آراگورن به عنوان پادشاه السار (King Elessar)، چهار هابیت به شایر بازگشتند. اما آنها شایر را تحت کنترل فردی به نام شارکی (Sharkey) (که بعداً معلوم شد سارومان (Saruman) است) و نیروهایش یافتند. فرودو، سم، مری و پیپین هابیتها را متحد کردند و در نبرد بایواتر (Battle of Bywater) اراذل سارومان را شکست دادند. فرودو مستقیماً در جنگ شرکت نکرد؛ در عوض، او اطمینان حاصل کرد که هیچ هابیتی آسیب نبیند و با تسلیمشدگان با رحم و شفقت رفتار شود.
پایان دوران سوم و سفر به غرب
فرودو پس از جنگ به عنوان معاون شهردار شایر خدمت کرد، اما به زودی متوجه شد که هنوز زخمهای ماموریتش را با خود حمل میکند. زخم شانه او در سالگرد حمله به ودرتاپ و بیماریاش در سالگرد نیش شلوب، او را آزار میداد. او همچنین خاطرات سفر خود را در کتاب سرخ مارچ غربی (Red Book of Westmarch) نوشت.
سرانجام در ۲۲ سپتامبر ۳۰۲۱ دوران سوم، در سن ۵۳ سالگی، فرودو در بندرهای خاکستری (Grey Havens) به بیلبو، گندالف، الروند و گالادریل پیوست. به او به عنوان یک حلقهدار، اجازه داده شد تا از دریا عبور کرده و به سرزمینهای نامیرا (Undying Lands) برود، با این امید که آسیبهای روحی و جسمیاش در آنجا شفا یابد.
ظاهر و شخصیت
گندالف فرودو را «بلندتر از برخی و زیباتر از اکثر هابیتها»، با «چاک کوچکی در چانه و چشمانی درخشان» توصیف کرده است. او موهای قهوهای ضخیم و مجعد و پوستی روشنتر از حد معمول داشت که به دلیل تبار فالوهاید (Fallohide) از طرف مادریاش بود. به دلیل تاثیر حلقه، او در پنجاه سالگی همچنان شبیه یک هابیت سی و سه ساله به نظر میرسید.
فرودو، مانند بیلبو، توسط بسیاری از هابیتها فردی عجیب و غریب تلقی میشد. کنجکاوی او نسبت به دنیای بیرون، شیفتگیاش به الفها و مکانهای دوردست، با شخصیت رضایتمند اکثر هابیتها همخوانی نداشت. او بسیار مهربان و دلسوز بود، به طوری که به گالوم رحم کرد و اجازه داد او را راهنمایی کند؛ عملی که در نهایت به موفقیت ماموریت کمک کرد. شجاعت و استقامت او در برابر نیروی فسادآور حلقه، بزرگترین ویژگی شخصیتی او بود.
نتیجهگیری
فرودو بگینز شخصیتی فراتر از یک قهرمان معمولی است. او نمادی از این ایده است که حتی کوچکترین افراد نیز میتوانند مسیر تاریخ را تغییر دهند. سفر او از یک هابیت ساده و بیخیال در شایر تا ناجی سرزمین میانه، داستانی پر از درد، رنج و فداکاری است. او حلقه را نه با قدرت نظامی، بلکه با استقامت، دوستی و رحم و شفقت نابود کرد. اگرچه زخمهای این سفر هرگز به طور کامل بهبود نیافتند، اما میراث او به عنوان بزرگترین حلقهدار تاریخ، جاودانه باقی ماند و الهامبخش نسلها در دنیای واقعی و فانتزی شد.