همه چیز‌ درباره گندالف (Gandalf) در دنیا ارباب حلقه ها

“تنها چیزی که باید تصمیم بگیریم این است که با زمانی که به ما داده شده است، چه کنیم.”

گندالف خاکستری (Gandalf the Grey) به فرودو بگینز (Frodo Baggins)، در یاران حلقه (The Fellowship of the Ring)گندالف (Gandalf)، جادوگری دانا و قدرتمند، یکی از نمادین‌ترین و محبوب‌ترین شخصیت‌های دنیای فانتزی جی. آر. آر. تالکین (J.R.R. Tolkien)، یعنی سرزمین میانه (Middle-earth) است.

او که در ابتدا با نام اولورین (Olórin) شناخته می‌شد و بعدها به گندالف خاکستری و برای مدتی کوتاه به گندالف سفید (Gandalf the White) شهرت یافت، نقشی محوری در بسیاری از وقایع مهم دوران سوم (Third Age) ایفا کرد. از همراهی با تورین سپربلوط (Thorin II Oakenshield) برای بازپس‌گیری اره‌بور (Erebor) تا تشکیل یاران حلقه (Fellowship of the Ring) برای نابودی حلقه یگانه (One Ring) و رهبری مردمان آزاد در جنگ حلقه (War of the Ring)، گندالف همواره راهنما، مشاور و نیرویی برای خیر در برابر تاریکی سائورون (Sauron) بود. در این مطلب جامع، به تمام جنبه‌های زندگی، قدرت‌ها، شخصیت و تأثیرات این جادوگر افسانه‌ای خواهیم پرداخت.

زندگی‌نامه گندالف

همه چیز‌ درباره گندالف (Gandalf) در دنیا ارباب حلقه ها
  • سال‌های اولیه و دوران اولورین: گندالف در اصل اولورین نام داشت و یکی از مایار (Maiar)، ارواح قدرتمند و فرشته‌مانند آینور (Ainur) بود که پیش از خلقت موسیقی آینور توسط ایلوواتار (Ilúvatar) آفریده شد. او در زمره آینوری بود که در آغاز زمان وارد ائا (Eä) یا جهان مادی شدند. اولورین به عنوان داناترین مایا شناخته می‌شد و در جوانی در خدمت والارهای (Valar) قدرتمندی چون مانوه (Manwë)، واردا (Varda)، ایرمو (Irmo) و نیه‌نا (Nienna) بود.او ارتباط نزدیکی با نور و آتش داشت، شبیه به واردا، اما اغلب به سوی نیه‌نا، والای اندوه و دلسوزی، کشیده می‌شد و از او صبر و شفقت آموخت. اولورین عاشق الف‌ها (Elves) بود و نادیدنی در میانشان قدم می‌زد یا به شکل یک الف درمی‌آمد و رویاهای زیبا و الهام‌بخشی در قلبشان می‌نهاد که آن‌ها را داناتر می‌کرد. او در تمام زندگی‌اش از نیه‌نا الگو می‌گرفت، بر غم‌های فرزندان ایلوواتار دل می‌سوزاند و کسانی را که به او گوش می‌دادند، از ناامیدی بیرون می‌کشید.
  • اعزام به سرزمین میانه (آغاز دوران سوم): هنگامی که والار تصمیم گرفتند ایستاری (Istari) یا جادوگران را به سرزمین میانه بفرستند تا به تمام کسانی که با سائورون، ارباب تاریکی (Dark Lord)، مخالفت می‌کردند، مشاوره داده و یاری رسانند، مانوه و واردا، اولورین را نیز در میان پنج جادوگر منتخب قرار دادند. در ابتدا، اولورین تردید داشت؛ خود را بسیار ضعیف و از سائورون هراسان توصیف کرد. مانوه اما درک کرد و به او گفت که همین ترس، دلیلی است که باید برود تا بر آن غلبه کند. علاوه بر این، حلقه یگانه که بخش عظیمی از قدرت سائورون را در خود داشت، احتمالاً هنوز جایی وجود داشت. مانوه ابتدا اولورین را به عنوان سومین جادوگر انتخاب کرد، اما واردا او را متقاعد کرد که اولورین را به عنوان دومین نفر بفرستد. او پذیرفت و همراه با چهار ایستاری دیگر، از سرزمین‌های نامیرا (Undying Lands) رهسپار شد و تقریباً همزمان با ظهور نکرومانسر (Necromancer) در میرک‌وود (Mirkwood) به سرزمین میانه رسید.

ورود به سرزمین میانه و نام‌های گوناگون

همه چیز‌ درباره گندالف (Gandalf) در دنیا ارباب حلقه ها

اولورین، مانند دیگر جادوگران، شکل پیرمردی با ردای خاکستری به خود گرفت و به عنوان یک مشاور در سرزمین میانه سرگردان شد. در میثلوند (Mithlond) یا بندرهای خاکستری (Grey Havens)، گلورفیندل (Glorfindel)، دوست قدیمی‌اش از والینور (Valinor) (که پیشتر با مأموریتی مشابه فرستاده شده بود) و کیردان کشتی‌ساز (Círdan the Shipwright)، که یکی از سه حلقه الفی، ناریا (Narya)، حلقه آتش را در اختیار داشت، از او استقبال کردند. کیردان با وجود ظاهر پیر و فرتوت اولورین، قدرت و استحکام درونی او را دریافت.

او ناریا را به اولورین سپرد و پیش‌بینی کرد که در نبردهای آینده‌اش با شر، این حلقه به او یاری خواهد رساند.گندالف سفر طولانی خود را در سرزمین میانه آغاز کرد. قرن‌ها در میان الف‌ها به عنوان غریبه‌ای ناشناس گشت، از آن‌ها آموخت و به آن‌ها تعلیم داد. برخلاف سارومان (Saruman)، اولورین هرگز اقامتگاه دائمی اختیار نکرد و ظاهراً فعالیت‌های خود را به سرزمین‌های غربی (Westlands) سرزمین میانه محدود کرد، جایی که بقایای دون‌اداین (Dúnedain) و الدار (Eldar) برای مقابله با سائورون باقی مانده بودند. او در طول سال‌های طولانی سرگردانی‌اش با نام‌های بسیاری شناخته شد:

  • اولورین (Olórin): نام او در والینور، به معنی “رویا” یا “خیال‌پرداز” در زبان کوئنیا (Quenya).
  • میت‌راندیر (Mithrandir): نام سینداری (Sindarin) او که توسط الف‌ها و در گاندور (Gondor) استفاده می‌شد، به معنی “زائر خاکستری”.
  • گندالف (Gandalf): نامی که مردمان آرنور (Arnor) به او دادند و رایج‌ترین نام او شد. به معنی “الفِ عصا” (Wand-Elf) در زبان شمالی انسان‌ها.
  • اینکانوس (Incánus): نامی در جنوب، احتمالاً به معنی “جاسوس شمال” یا “ردای خاکستری” در زبان هارادریم (Haradrim) یا وسترون (Westron).
  • تارکون (Tharkûn): نامی که دورف‌ها (Dwarves) به او دادند، به معنی “مرد عصادار”.
  • پیر ریش‌خاکستری (Old Greybeard): لقبی که سخنگوی سائورون (Mouth of Sauron) به او داد.
  • سوار سفید (The White Rider): پس از بازگشتش به عنوان گندالف سفید و سوار بر شدوفکس (Shadowfax).
  • کلاغ طوفان (Stormcrow): لقبی که مخالفانش به او می‌دادند، اشاره به اینکه ورود او اغلب با دردسر همراه بود.
  • لات‌اسپل (Láthspell): به معنی “خبر بد”، لقبی که گریما مارزبان (Gríma Wormtongue) به او داد.

شورای سفید و ظهور نکرومانسر

حدود سال ۱۱۰۰ دوران سوم، ایستاری و الدار دریافتند که موجودی شیطانی در قلعه دول گولدور (Dol Guldur) در جنگل میرک‌وود ساکن شده است. در حالی که برخی فکر می‌کردند یکی از نزگول‌ها (Nazgûl) بازگشته یا شر جدیدی در حال ظهور است، گندالف مشکوک شد که شاید خود سائورون بازگشته باشد. با گذشت دویست سال، شرارت همچنان گسترش می‌یافت. گندالف در سال ۲۰۶۳ به دول گولدور رفت تا راز آن را کشف کند، اما نکرومانسر با ورود او گریخت و هویتش پنهان ماند. این اقدام گندالف باعث شد تا چند قرن آرامش نسبی، معروف به صلح هوشیارانه (Watchful Peace)، برقرار شود.

اما نزگول‌ها از این دوره برای آماده‌سازی بازگشت سائورون استفاده کردند و در سال ۲۴۶۰، شر دوباره ظهور کرد. گالادریل (Galadriel) که متوجه این بازگشت شوم شده بود، سه سال بعد شورای سفید (White Council) را تشکیل داد. اعضای شورا شامل خود او، گندالف، سارومان و الروند نیمه‌الف (Elrond the Half-elven) بودند. گالادریل می‌خواست گندالف رهبر شورا باشد، اما او نپذیرفت، زیرا نمی‌خواست ریشه بدواند و استقلال خود را حفظ کند. سارومان به دلیل دانش گسترده‌اش به جای او رهبر شد، اما بعدها به گندالف حسادت ورزید و از او ترسید، که یکی از دلایل خیانت آینده‌اش بود.

گندالف و هابیت‌ ها

در طول سفرهایش در اریادور (Eriador)، گندالف با مردم منزوی و پنهانکار هابیت‌ها (Hobbits) در سرزمین‌شان، شایر (The Shire)، آشنا و دوست شد. در زمستان طولانی سال ۲۷۵۸، گندالف به یاری آن‌ها شتافت و در آنجا بود که شجاعت و دلسوزی این موجودات فروتن را تحسین کرد. او به بازدیدهای گاه‌به‌گاه خود از شایر ادامه داد و در جشن‌های نیمه تابستان توک پیر (Old Took) شرکت می‌کرد و هابیت‌های جوان را با آتش‌بازی‌ها و داستان‌هایش درباره اژدهایان، گابلین‌ها (Goblins) و شاهزاده‌ها شگفت‌زده می‌کرد. او به همین دلیل “مسئول رفتن بسیاری از پسران و دختران آرام به دنبال ماجراهای دیوانه‌وار در ناکجاآباد” شناخته می‌شد. او همچنین با هابیت نسبتاً ماجراجویی به نام بیلبو بگینز (Bilbo Baggins) آشنا شد.

جستجو برای تراین و راز دول گولدوروقتی شاه تراین دوم (Thráin II)، پادشاه دورف‌ها از نسل دورین (Durin)، در سفر به اره‌بور ناپدید شد، گندالف به جستجوی او پرداخت. در سال ۲۸۵۰، جستجویش او را بار دیگر، این بار مخفیانه، به دول گولدور کشاند. او تراین را در سیاه‌چال‌ها یافت که آخرین دارایی‌هایش، نقشه و کلید اره‌بور را به جادوگر داد. مهم‌تر از آن، گندالف دریافت که نکرومانسر یک نزگول نیست، بلکه خود سائورون است که آخرین حلقه از هفت حلقه دورف‌ها را از پادشاه دورف گرفته بود. سائورون در حال جمع‌آوری حلقه‌های قدرت باقی‌مانده و احتمالاً جستجوی حلقه یگانه‌اش بود.گندالف از دول گولدور گریخت و به شورای سفید بازگشت. او یافته‌هایش را بازگو کرد و از شورا خواست تا زمانی که حلقه یگانه هنوز گم شده و قدرت سائورون کاملاً بازنگشته، به او حمله کنند. اما سارومان گفت بهتر است نظاره‌گر باشند و منتظر بمانند؛ زیرا حلقه یگانه مدت‌ها پیش از رود آندوئین (Anduin) به دریا رفته است. اکثر اعضای شورا با سارومان موافقت کردند. الروند بعداً به طور خصوصی به گندالف گفت که پیش‌بینی می‌کند حلقه پیدا خواهد شد و جنگی که به دوران سوم پایان می‌دهد، در راه است. گندالف او را دلگرم کرد و گفت که “شانس‌های عجیب” بسیاری وجود دارد و “کمک اغلب از دستان ضعیفان خواهد رسید.” گندالف هنوز نمی‌دانست که سارومان اکنون خود خواهان حلقه است و مخفیانه در سواحل رود آندوئین به دنبال آن می‌گردد.

ماموریت اره‌بور (رویدادهای هابیت)

با گذشت زمان، گندالف به طور فزاینده‌ای نگران قدرت رو به رشد سائورون بود. او می‌دانست که سائورون از دول گولدور در حال تدارک جنگ است و به محض احساس قدرت کافی، به ریوندل (Rivendell) حمله خواهد کرد. متأسفانه، تنها قدرت باقی‌مانده در شمال برای مقاومت در برابر تلاش سائورون برای بازپس‌گیری سرزمین‌های آنگمار (Angmar) به جز ریوندل، دورف‌های منزوی تپه‌های آهن (Iron Hills) بودند.

از طرفی، وضعیت اژدهای اسماگ (Smaug) در کوه تنها (Lonely Mountain) نیز گندالف را نگران می‌کرد. اسماگ پادشاهی زیر کوه و شهر دیل (Dale) را نابود کرده بود و جادوگر می‌ترسید که سائورون از این ویرانی برای به دست آوردن گذرگاه‌های شمالی کوهستان و ادعای مجدد سرزمین‌های آنگمار استفاده کند. بدتر از آن، گندالف می‌دانست که دیر یا زود ارباب تاریکی آنقدر قدرت می‌یابد که بتواند اسماگ را تحت نفوذ خود درآورد و با اژدها در فرمانش، پیروزی سائورون تقریباً قطعی می‌شد.در سال ۲۹۴۱ دوران سوم، گندالف به طور اتفاقی در بری (Bree) با تورین سپربلوط، پادشاه تبعیدی دورف‌ها، برخورد کرد. هر دو احساس غریبی داشتند که آن‌ها را به سوی دیگری سوق می‌داد. تورین به دنبال مشاوره بود و گندالف می‌خواست درباره اسماگ با او صحبت کند. در نهایت، گندالف نقشه‌ای هوشمندانه طراحی کرد: تورین با کمک یک “دزد” منتخب گندالف، اسماگ را نابود کرده و ثروت خانوادگی خود را بازپس گیرد.

گندالف که احساس می‌کرد یک هابیت باید در این ماجراجویی نقش داشته باشد، بیلبو بگینز را به یاد آورد. او به شایر رفت و با ترفندها و صحبت‌هایش، بیلبو را متقاعد کرد که به عنوان دزد به گروه تورین بپیوندد. گندالف سپس گروه تورین و همراهانش (Thorin and Company) را تا ریوندل همراهی کرد. در طول سفر، گندالف نقش حیاتی در نجات جان مسافران از خطرات مختلف داشت. او آن‌ها را از دست سه ترول سنگی (Stone-trolls) نجات داد و شمشیر افسانه‌ای گلامدرینگ (Glamdring) را از غار آن‌ها به دست آورد و از آن پس همیشه آن را حمل می‌کرد.

او همچنین به گروه در عبور از کوه‌های مه‌آلود (Misty Mountains) کمک کرد. هنگامی که آن‌ها ندانسته در ورودی شهر گابلین‌ها (Goblin-town) اردو زدند، اورک‌های (Orcs) شمالی تمام گروه به جز گندالف را دستگیر کردند. گندالف بعداً آن‌ها را غافلگیر کرد، گابلین بزرگ (Great Goblin) را کشت و دورف‌ها را به سمت دروازه گابلین‌ها هدایت کرد. در همین زمان بود که بیلبو “حلقه جادویی” را از موجودی به نام گالوم (Gollum) به دست آورد، اگرچه در ابتدا ادعا کرد آن را در یک مسابقه معما برنده شده است.

پس از فرار، عقاب‌های بزرگ (Eagles) کوه‌های مه‌آلود گروه را نجات دادند. گندالف زمانی لرد عقاب‌ها (Lord of the Eagles) را از زخمی با تیر نجات داده بود و از آن پس با هم دوست بودند. آن‌ها گروه را بر روی کارراک (Carrock) فرود آوردند. گندالف مهمان‌نوازی بئورن (Beorn) را جلب کرد تا کل گروه را در تالارش پذیرا باشد. اما پس از آن، گندالف گروه را ترک کرد تا به امور دیگری رسیدگی کند. او قبل از ورود آن‌ها به میرک‌وود، آخرین توصیه‌ها را به آن‌ها کرد.شورای سفید بار دیگر تشکیل جلسه داد. قدرت سائورون حتی بدون حلقه‌اش در حال بازگشت بود. گندالف سرانجام شورا را متقاعد کرد که به دول گولدور حمله کنند، که حتی سارومان نیز با آن موافقت کرد (زیرا اکنون از سائورون به عنوان یک رقیب می‌ترسید و می‌خواست جستجوی او برای حلقه را به تأخیر بیندازد). گندالف به همراه دیگر اعضای شورا به دول گولدور یورش برد و حضور نکرومانسر را از میرک‌وود پاک کرد. سائورون به موردور (Mordor)، به قلعه از پیش آماده‌شده‌اش باراد-دور (Barad-dûr)، گریخت.

در همین حال، مأموریت تورین موفقیت‌آمیز بود: اره‌بور بازپس گرفته شد و اسماگ کشته شد. اما وقتی گندالف سرانجام به منطقه رسید، دورف‌های اره‌بور و تپه‌های آهن را در حال آماده‌سازی برای حمله مردمان دریاچه (Lake-men) و الف‌های میرک‌وود یافت. او با بارد کماندار (Bard the Bowman) و تراندویل (Thranduil)، پادشاه الف‌ها، بود و حضور خود را آشکار کرد و سعی کرد با تورین صحبت کند. هنگامی که حمله در شرف آغاز بود، گندالف آن‌ها را متوقف کرد تا هشدار دهد که اورک‌ها و وارگ‌ها (Wargs) برای تصاحب گنجینه می‌آیند. او داین پاآهنین (Dáin Ironfoot) را برای مشورت فراخواند و به زودی دورف‌ها، الف‌ها و انسان‌ها اتحادی تشکیل دادند و اورک‌های کوه‌های مه‌آلود را در نبرد پنج سپاه (Battle of Five Armies) شکست دادند.پادشاه تورین به شدت زخمی شد و درگذشت. پس از تشییع جنازه او و استقرار مجدد پادشاهی اره‌بور تحت فرمان داین، بیلبو و گندالف راه بازگشت را در پیش گرفتند. آن‌ها یول (Yule) را در خانه بئورن جشن گرفتند و سپس به ریوندل بازگشتند، جایی که گندالف با الروند درباره وقایع دول گولدور و کوه تنها صحبت کرد. گندالف به هدف فوری خود، یعنی نابودی اسماگ، رسیده بود، زیرا سائورون می‌توانست از او برای اهداف فاجعه‌بار استفاده کند. تعداد زیادی از اورک‌ها و وارگ‌ها نیز در شمال کشته شدند و تهدیدها علیه ریوندل و لوتلورین (Lothlórien) کاهش یافت.

گندالف و بیلبو در راه بازگشت، طلای غار ترول‌ها را که دفن کرده بودند، بازیابی کردند. گندالف از هابیت شگفت‌زده شده بود؛ تا آن زمان، خردمندان توجه چندانی به هابیت‌ها نکرده بودند. از آن پس، گندالف علاقه ویژه‌ای به هابیت‌ها و به خصوص خانواده بگینز پیدا کرد.بازگشت سایه (پیش‌درآمد ارباب حلقه‌ها)با وجود امیدهای شورا، سائورون با حمله به دول گولدور ضعیف نشد. او این حرکت را پیش‌بینی کرده بود و عقب‌نشینی‌اش فقط یک فریب بود. ده سال بعد، در سال ۲۹۵۱، سائورون خود را آشکارا در موردور اعلام کرد و قلعه باراد-دور را بازسازی کرد. شورای سفید برای آخرین بار در سال ۲۹۵۳ تشکیل جلسه داد تا درباره سرنوشت حلقه‌های قدرت بحث کند. سارومان با ادعای اینکه می‌داند حلقه یگانه در دریای بزرگ بلگائر (Belegaer) گم شده است، دیگران را ساکت کرد. پس از این جلسه، سارومان که به گندالف حسادت می‌کرد و از او می‌ترسید، جاسوسانی را برای زیر نظر گرفتن تمام حرکات او گمارد؛ این امر بر هابیت‌های صلح‌جو نیز تأثیر گذاشت، زیرا سارومان از این طریق وجود شایر و علاقه گندالف به آن را کشف کرد و شروع به فرستادن مأموران به بری و ساوث‌فارثینگ (Southfarthing) کرد.

در سال ۲۹۵۶، گندالف با آراگورن (Aragorn)، وارث پنهان ایزیلدور (Isildur)، ملاقات کرد و به زودی با او دوست شد. از آن زمان به بعد، آراگورن و گندالف اغلب برای رسیدن به هدف مشترکشان – شکست سائورون – با هم همکاری می‌کردند.

بازگشت به شایر و کشف حقیقت حلقه

در این دوره، گندالف به طور مکرر از شایر دیدن می‌کرد، به خصوص دوستش بیلبو بگینز و برادرزاده جوانش، فرودو. او متوجه جوانی غیرعادی بیلبو با وجود سن بالایش شد؛ “حلقه جادویی” مشکوکی که بیلبو در ماجراجویی‌اش به دست آورده بود، ذهن گندالف را به خود مشغول کرد. گندالف فریب بیلبو در ادعای اولیه مالکیت حلقه را به یاد آورد – بیلبو بعدها اعتراف کرده بود که آن را از گالوم دزدیده است. گندالف می‌دید که بیلبو اکنون بسیار به حلقه وابسته شده و مشکوک بود که این همان حلقه قدرت باشد.

در سال ۳۰۰۱، بیلبو جشن تولد خداحافظی (Farewell Birthday Party) خود را برنامه‌ریزی کرد. در اوج سخنرانی‌اش، بیلبو حلقه مرموز را به انگشت کرد و ناپدید شد تا همسایگانش را غافلگیر کند. بعداً وقتی با گندالف خداحافظی می‌کرد، درباره واگذاری حلقه به فرودو، همانطور که قبلاً توافق کرده بودند، مردد شد. وقتی گندالف سعی کرد او را متقاعد کند، بیلبو خصمانه شد و گندالف را متهم کرد که می‌خواهد حلقه را برای منافع خود بدزدد و آن را “عزیز” (precious) خود خواند. گندالف که از طغیان بیلبو وحشت‌زده شده بود، قد برافراشت و قدرتش را نمایان کرد و هابیت را ترساند. این کار بیلبو را به خود آورد؛ او عذرخواهی کرد، اعتراف کرد که حلقه اخیراً او را آزار داده و با اکراه آن را پشت سر گذاشت.

بیلبو و گندالف با هم خداحافظی کردند و بیلبو شایر را ترک کرد. گندالف قبل از ترک شایر، با فرودو صحبت کرد و قاطعانه به او هشدار داد که از حلقه استفاده نکند.گندالف که اکنون مشتاق بود درباره گالوم بیشتر بداند، از آراگورن برای دستگیری او کمک خواست. با مطالعه سوابق در میناس تیریث (Minas Tirith)، طومار ایزیلدور (Scroll of Isildur) را یافت و تاریخچه گمشده حلقه یگانه را کنار هم چید. در سال ۳۰۱۷، در راه بازگشت به شایر، از گالادریم (Galadhrim) خبر یافت که آراگورن سرانجام گالوم را دستگیر کرده است. او به میرک‌وود رفت تا با گالوم ملاقات کند و روزها از او بازجویی کرد تا آنچه را که قبلاً مشکوک بود، تأیید کند. وقتی فهمید گالوم به برج باراد-دور رفته و سائورون با شکنجه او، نه تنها از “حلقه جادویی” بلکه از نام‌های “شایر” و “بگینز” نیز مطلع شده، ترس بزرگی بر او مستولی شد. گندالف به زودی میرک‌وود را ترک کرد و گالوم را نزد الف‌های جنگلی شمال میرک‌وود گذاشت. او اکنون با عجله به شایر بازگشت، مطمئن بود که حلقه فرودو فقط یک حلقه قدرت نیست، بلکه حلقه یگانه فرمانروای سائورون است.

جنگ حلقه (War of the Ring)

هشدار به فرودو و خیانت سارومانگندالف پس از بازگشت به شایر، بلافاصله نزد فرودو رفت و با انداختن حلقه در آتش اجاق فرودو، شک خود را تأیید کرد؛ کتیبه‌ای به زبان سیاه (Black Speech) بر روی حلقه نمایان شد. گندالف سپس تاریخچه حلقه یگانه و اینکه چگونه سائورون به دنبال بازپس‌گیری آن خواهد بود را برای فرودوی مبهوت توضیح داد. او به فرودو دستور داد که با حلقه به ریوندل برود و ترتیبی دهد که بی‌سروصدا شایر را ترک کند.

در حالی که گندالف در شایر بود، احساس بدی داشت. پس از حمله سائورون به ازگیلیات (Osgiliath)، خبرهای نگران‌کننده‌ای درباره جنگ در گاندور و یک سایه سیاه شنید. او شروع به سرگردانی در اریادور کرد و خبرهایی از پناهندگانی می‌شنید که ترسی ناگفتنی داشتند، تا اینکه با راداگاست قهوه‌ای (Radagast the Brown) ملاقات کرد که پیامی از سارومان آورد مبنی بر اینکه باید فوراً او را ببیند؛ و هشداری که حلقه‌سواران (Ringwraiths) یا نزگول‌ها به دنبال شایر هستند.

گندالف به مهمانخانه اسبچه راهوار (Prancing Pony) در بری رفت. با این باور که نمی‌تواند به موقع نزد فرودو بازگردد، نامه‌ای نوشت و از او خواست هر چه زودتر به سمت ریوندل حرکت کند و به دنبال “استرایدر” (Strider) بگردد که نام واقعی‌اش آراگورن بود، همراه با معمایی برای شناسایی او. گندالف سپس سعی می‌کرد در فرصتی مناسب به آن‌ها ملحق شود. او همچنین به بارلیمان باتربور (Barliman Butterbur)، صاحب مهمانخانه، دستور داد نامه را به هابیتون (Hobbiton) بفرستد و منتظر آقای بگینزی باشد که با نام “آقای آندرهیل” (Mr. Underhill) خواهد آمد. او مهمانخانه را ترک کرد، اما بارلیمان فراموش کرد نامه را بفرستد.

به زودی گندالف برای مشورت با سارومان به آیزنگارد (Isengard) رسید. در ملاقاتشان، سارومان سرانجام خود را به عنوان “متحد یا خدمتگزار سائورون” آشکار کرد و به “دوست و یاور قدیمی” خود دو انتخاب پیشنهاد داد: یا با ارباب تاریکی بر سرزمین میانه حکومت کنند یا قدرت حلقه را برای خودشان به کار گیرند. گندالف “تسلیم شدن به سائورون یا به [سارومان]” را رد کرد و بر فراز برج اورتانک (Orthanc) زندانی شد. گندالف می‌دانست که سارومان سعی خواهد کرد محل حلقه را از او بیرون بکشد و سپس او را به سائورون در موردور تحویل دهد. اما زائر خاکستری از چنین سرنوشتی نجات یافت: گوایهیر، ارباب باد (Gwaihir the Windlord)، به زودی رسید و به گندالف کمک کرد تا فرار کند. هدف واقعی گوایهیر از آمدن به اورتانک، گزارش مشاهده نزگول‌ها بود، همانطور که راداگاست قبلاً از او خواسته بود. گندالف می‌دانست که باید سریعاً به شایر بازگردد، زیرا فرودو (و حلقه) از جانب هر دو عامل اصلی سائورون در خطر جدی بودند: نزگول‌ها و اکنون سارومان که خود خواهان حلقه بود.

سفر به ریوندل و تشکیل یاران حلقه

گندالف با عجله به روهان (Rohan) رفت تا اسبی قوی بیابد؛ در آنجا شدوفکس را از شاه تئودن (King Théoden) دریافت کرد. این اسب قدرتمند و گندالف پیوند ویژه‌ای برقرار کردند. گندالف به سرعت به سمت شایر تاخت. خوشبختانه، فرودو بدون انتظار برای گندالف، شایر را ترک کرده و به دنبال پناهگاه ریوندل بود. گندالف پس از رسیدن به شایر، دریافت که نزگول‌ها، در لباس سواران سیاه (Black Riders)، در حال جستجوی منطقه بوده‌اند. او با نگرانی به سمت بری حرکت کرد؛ بارلیمان به خاطر فراموش کردن ارسال نامه عذرخواهی کرد و نگران بود که هابیت‌ها با استرایدر، تکاور (Ranger) مشکوک، رفته باشند. اما برای گندالف، این امیدی بود که بسیار فراتر از انتظاراتش بود. پس از تبریک گفتن به بارلیمان گیج و متحیر و دعا برای آبجوش، گندالف به سمت ودرتاپ (Weathertop)، نقطه‌ای بلند در منطقه، حرکت کرد تا منطقه اطراف را زیر نظر بگیرد.

در آنجا شبانه مورد حمله نزگول‌ها قرار گرفت، اما پس از نبردی بزرگ از نور و آتش، آن‌ها را عقب راند. این پدیده توسط آراگورن و هابیت‌ها از دور دیده شد، بدون اینکه بدانند گندالف است. قبل از رفتن، او روی سنگ‌ها علامت G به زبان کیرت (Cirth) را برای آن‌ها گذاشت، سپس به سمت شرق گریخت و چهار نزگول را به دنبال خود کشاند.چند روز بعد، فرودو، آراگورن و همراهانشان در ودرتاپ ماندند و با پنج نزگول باقی‌مانده روبرو شدند. با وجود فرارشان، فرودو در این حین توسط ارباب نزگول‌ها با خنجر مورگول (Morgul-knife) زخمی شد. گندالف توانست از چهار نزگول فرار کند و با موفقیت به ریوندل برسد و مورد استقبال گلورفیندل قرار گیرد. با این حال، چند روز بعد، فرودوی زخمی به گدار بروئینن (Ford of Bruinen) رسید، در حالی که نزگول‌ها تا آنجا او را تعقیب کرده بودند. گندالف، به همراه الروند، با جادوی آب رودخانه، فرودو را از دست نزگول‌ها نجات داد و آن‌ها را با سیلاب شست.

پس از بهبودی فرودو، الروند شورایی را برای تصمیم‌گیری درباره سرنوشت خطیر حلقه فراخواند. در آنجا گندالف برای دیگران توضیح داد که چگونه در آیزنگارد زندانی شده بود و چگونه سارومان در حال ساختن ارتش اورک‌های خود برای خیانت نهایی به سائورون، ارباب جدیدش، بود. به طور اتفاقی، نمایندگانی از اکثر مردمان آزاد به دلایل مختلف در ریوندل حضور داشتند. الروند و گندالف توصیه کردند که حلقه باید در آتش کوه هلاکت (Mount Doom)، جایی که ساخته شده بود، نابود شود. دیگران مخالفت کردند یا ایراد گرفتند، اما سرانجام تسلیم نقشه گندالف شدند. در نهایت، الروند یاران حلقه را به عنوان نه پیاده (Nine Walkers) تعیین کرد، عددی در برابر نه نزگول سائورون. تعداد نسبتاً کم آن‌ها نشان‌دهنده درک الروند و دیگر اعضای شورا بود که مأموریت کوه هلاکت نه بر قدرت سلاح، بلکه بر پنهان‌کاری و خوش‌شانسی تکیه دارد. گندالف برای رهبری گروه انتخاب شد که شامل آراگورن، بورومیر (Boromir) از گاندور، لگولاس (Legolas) الف، گیملی (Gimli) دورف و هابیت‌ها فرودو، سم‌وایز گمجی (Samwise Gamgee)، پره‌گرین توک (Peregrin Took) و مریادوک برندی‌باک (Meriadoc Brandybuck) بود.

سفر به جنوب و سقوط در موریا

موانع متعددی بر سر راه گروه قرار داشت. گندالف مصمم بود که گروه را از نزدیکی آیزنگارد عبور ندهد، بنابراین باید از کوه‌های مه‌آلود عظیم عبور می‌کردند. گندالف تصمیم گرفت مسیر جنوبی را از گذرگاه شاخ‌سرخ (Redhorn Pass) انتخاب کند. هنگامی که این تلاش به دلیل طوفان وحشتناک شکست خورد، او تصمیم گرفت یاران را از میان خرابه‌های موریا (Moria) عبور دهد، جایی که بقایای شهر بزرگ دورف‌ها، خازاد-دوم (Khazad-dûm)، اکنون هزارتویی از تونل‌های متروکه زیر کوهستان بود. دیگران در گروه از ورود به این هزارتو اکراه داشتند، زیرا اکنون لانه اورک‌ها و چیزی بود که فقط به عنوان “بلای جان دورین” (Durin’s Bane) شناخته می‌شد.

در دروازه‌های دورین (Doors of Durin) در سمت غربی کوه‌ها، گندالف پس از کمی تأخیر، کلمه رمز را گفت و گروه را به تاریکی هدایت کرد. او که قبلاً در مأموریتی خطرناک در موریا بوده بود، تا حدودی با گذرگاه‌های زیرزمینی آشنا بود. سرانجام گروه به اتاق مزربول (Chamber of Mazarbul) رسید، جایی که گندالف کتاب سوابق (Book of Mazarbul) را خواند که سرنوشت بالین (Balin)، رهبر تلاش نافرجام برای بازپس‌گیری موریا را فاش کرد. کمی بعد، گروه مورد حمله اورک‌ها قرار گرفت و مجبور به فرار از اتاق شد. تا آن زمان گندالف به خوبی از موقعیت مکانی آن‌ها آگاه بود و گروه را به سرعت به سمت خروجی شرقی هدایت کرد.

“نمی‌توانی بگذری!” او گفت. اورک‌ها ایستادند و سکوت مرگباری حاکم شد. “من خدمتگزار آتش سری، شعله آنور (Anor) هستم. نمی‌توانی بگذری. آتش تاریک به تو کمکی نخواهد کرد، ای شعله اودون (Udûn). به سایه بازگرد! نمی‌توانی بگذری.”

ارباب حلقه‌ها، جلد اول: یاران حلقه، کتاب دوم، فصل ۵: “پل خازاد-دوم”

متأسفانه، بلای جان دورین در پل خازاد-دوم (Bridge of Khazad-dûm) به گروه رسید. گندالف و لگولاس بلافاصله آن را شناختند: یک بالروگ (Balrog) از مورگوت (Morgoth)، خدمتگزار اولین ارباب تاریکی. گندالف در نمایشی تماشایی از شجاعت، با دیو روبرو شد و پلی را که هر دو بر روی آن ایستاده بودند، شکست و جانور را به ورطه‌ای ظاهراً بی‌انتها انداخت. اما شلاق بالروگ به بیرون جهید و زانوهای گندالف را گرفت و باعث شد او نیز به درون گودال سقوط کند. گندالف در حین سقوط فریاد زد: “فرار کنید، ای احمق‌ها!” و در ژرفا ناپدید شد.

نبرد با بالروگ و بازگشت به عنوان گندالف سفیداما گندالف نمرد. او و بالروگ برای مدتی طولانی سقوط کردند و جادوگر از آتش بالروگ سوخت. سپس در دریاچه‌ای عمیق در اعماق کوهستان فرو رفتند که گندالف بعدها گفت مانند موج مرگ سرد بود و تقریباً قلبش را منجمد کرد. آن‌ها در آب جنگیدند تا اینکه سرانجام بالروگ به تونل‌های تاریکی گریخت، جایی که جهان توسط موجودات بی‌نام، حتی قدیمی‌تر از سائورون، جویده می‌شد. گندالف موجود را تعقیب کرد تا اینکه او را به پلکان بی‌پایان (Endless Stair) رساند و از آن بالا رفتند تا به برج دورین (Durin’s Tower) در صخره زنده زیراکزیگیل (Zirakzigil)، قله کوه نقره‌ای (Silvertine) بر فراز ابرها، رسیدند. در آنجا جنگیدند تا سرانجام گندالف دشمنش را به پایین انداخت و بالروگ با سقوطش، دامنه کوه را شکست. سپس تاریکی گندالف را فراگرفت و او درگذشت. بدنش بر فراز قله افتاد.

کل نبرد، از رویارویی در پل خازاد-دوم تا مرگ متقابل بالروگ و گندالف، ده روز طول کشیده بود.”سپس تاریکی مرا فراگرفت، و من از اندیشه و زمان گم شدم، و در راه‌هایی دور سرگردان شدم که نخواهم گفت… برهنه بازگردانده شدم – برای مدتی کوتاه، تا کارم تمام شود. و برهنه بر فراز قله کوه خوابیدم… آنجا دراز کشیده بودم و به بالا خیره شده بودم، در حالی که ستارگان می‌چرخیدند، و هر روز به اندازه یک عمر زمین طولانی بود.”

ارباب حلقه‌ها، جلد دوم: دو برج، کتاب سوم، فصل ۵: “سوار سفید”

اما روح گندالف برای همیشه سرزمین میانه را ترک نکرد. به عنوان تنها ایستاری که به مأموریت خود وفادار مانده بود، اولورین/گندالف توسط ارو ایلوواتار (Eru Ilúvatar)، خالق یکتا، به سرزمین‌های فانی بازگردانده شد و دوباره گندالف شد. با این حال، از آنجا که او اکنون تنها فرستاده والار به سرزمین میانه بود، به او قدرت داده شد تا بخش بیشتری از قدرت درونی مایاری خود را “آشکار” کند.

این قدرت آشکار که در درون او نهفته بود، در بقیه دوران اقامتش در سرزمین میانه به ندرت مورد استفاده قرار گرفت، زیرا مأموریت او اساساً همان بود: حمایت و یاری کسانی که با سائورون مخالفت می‌کردند. با این وجود، هنگامی که خشم گندالف برانگیخته می‌شد، قدرت “آشکار شده” او چنان بود که تعداد کمی از خدمتگزاران سائورون می‌توانستند در برابر او مقاومت کنند.سه روز بعد، او توسط گوایهیر، ارباب باد، که توسط گالادریل برای یافتنش فرستاده شده بود، پیدا شد. گندالف به کاراس گالادون (Caras Galadhon) در لوتلورین برده شد، جایی که شفا یافت، عصای جدیدی به او داده شد و ردای سفید پوشید و بدین ترتیب گندالف سفید شد. او به زودی دریافت که فرودو و سم یاران حلقه را ترک کرده‌اند و بدون دیگران در تلاش برای رسیدن به کوه هلاکت هستند و از اینکه سم فرودو را همراهی کرده بود، بسیار خوشحال شد.

جنگ در روهان و سقوط آیزنگارد

از آنجایی که فرودو اکنون فراتر از کمک او بود، گندالف بی‌درنگ به سمت جنوب به جنگل فانگورن (Fangorn Forest) رفت، جایی که با سه شکارچی، آراگورن، لگولاس و گیملی، ملاقات کرد و پیام‌هایی از گالادریل به آن‌ها داد. سپس شدوفکس را فراخواند و با آن‌ها به ادوراس (Edoras)، پایتخت روهان، تاخت. در آنجا دریافت که جاسوس سارومان، گریما مارزبان، شاه تئودن را فریب داده و او را به ناتوانی ناامیدکننده‌ای کشانده است. گندالف به سرعت مارزبان را برکنار کرد و تئودن را تشویق کرد که برای جنگ علیه سارومان به غرب برود. گندالف تا آن زمان به خوبی آگاه بود که جنگ بزرگ پایان دوران آغاز شده است؛ اگر آیزنگارد روهان را فتح می‌کرد، گاندور بین انبرهای دشمن له می‌شد.

به تشویق گندالف، شاه تئودن به سمت غرب به هورن‌بورگ (Hornburg) یا قلعه شیپور در هلمز دیپ (Helm’s Deep) رفت، جایی که به سرعت محاصره شد. گندالف سپس به جستجوی ارکنبراند (Erkenbrand) و نیروهای پراکنده وست‌فولد (Westfold) رفت که بعداً آن‌ها را یافت و به سوی گودی (Deep) هدایت کرد و بدین ترتیب محاصره را شکست. در همین حال، انت‌ها (Ents) (به همراه و با ترغیب هابیت‌ها مری (Merry) و پی‌پین (Pippin)) علیه سارومان حرکت کردند و هورن‌ها (Huorns) را علیه اورک‌ها فرستادند که منجر به ویرانی کامل دیوارهای بیرونی آیزنگارد و نابودی کامل اورک‌های سارومان شد.

پس از نبرد، گندالف به همراه تئودن، آراگورن و گروه کوچکی برای رویارویی با سارومان به اورتانک رفت. در آنجا سارومان یک بار دیگر تلاش کرد گندالف را به سمت خود بکشاند، اما گندالف استوار ماند و اعمال سارومان را به عنوان “زندانبان موردور” در آخرین بازدیدش از آیزنگارد یادآوری کرد. گندالف با یادآوری اینکه سارومان هم به “همسایگانش” و هم به “ارباب جدیدش” خیانت کرده است، به او فرصتی برای رستگاری داد، به شرطی که سارومان پایین بیاید و عصا و کلیدهای اورتانک را به عنوان تعهد تسلیم کند. اما جادوگر خائن این شانس را با تحقیر از دست داد. گندالف سپس عصای سارومان را شکست و او را هم از رده ایستاری و هم از شورای سفید اخراج کرد. در حالی که سارومان به داخل اورتانک می‌خزید، گریما که مطمئن نبود از سارومان بیشتر متنفر است یا از گندالف، پالانتیر (palantír) برج را به پایین پرتاب کرد که به هیچ‌کدام برخورد نکرد؛ سنگ بیننده (Seeing Stone) توسط پی‌پین برداشته و توسط گندالف گرفته شد. گندالف نظارت شدیدی بر آیزنگارد توسط انت‌ها اعمال کرد و سپس به تئودن توصیه کرد که هر چه زودتر برای دفاع از گاندور حرکت کند. ذهن جادوگر سفید قبلاً به پادشاهی جنوبی و نبرد سرنوشت‌ساز در شرق معطوف شده بود.

محاصره گاندور و نبرد دشت‌های پله‌نور

به عنوان “پاداش” برای پی‌پین که احمقانه به پالانتیر نگاه کرده بود، گندالف هابیت را با خود به میناس تیریث، آخرین سنگر غرب، برد. کمی پس از رسیدن، گندالف با دنتور دوم (Denethor II)، کارگزار فرمانروا (Ruling Steward)، روبرو شد و دریافت که او به خاطر مرگ پسر بزرگش، بورومیر، نزدیک به ناامیدی است. پی‌پین برای پرداخت دینی که او و مری به خاطر مرگ بورومیر داشتند، وارد خدمت کارگزار شد. ظاهراً آن‌ها متحد بودند، اما کارگزار با گندالف با تحقیر و سوء ظن رفتار می‌کرد. هنگامی که فارامیر (Faramir)، پسر کوچکتر کارگزار، از ازگیلیات بازگشت و مورد حمله نزگول‌ها قرار گرفت، گندالف سوار بر شدوفکس با آشکار کردن قدرت درونش آن‌ها را عقب راند؛ بعداً فارامیر به او گفت که فرودو و سم هنوز زنده‌اند و به سمت موردور می‌روند.

میناس تیریث به زودی توسط نیروی عظیمی از موردور، به رهبری شاه جادوگر آنگمار (Witch-king of Angmar)، محاصره شد. فارامیر که در عقب‌نشینی از ازگیلیات از تیری زهرآلود زخمی شده بود، در داخل برج در آستانه مرگ قرار داشت. با این حال، گندالف مردان میناس تیریث را تشویق به امیدواری کرد و با حضور خود ترس از حلقه‌سواران را از بین برد. اما منجنیق‌های سائورون گلوله‌های آتشین بر شهر پرتاب کردند؛ به زودی اولین حلقه شهر بدون کنترل می‌سوخت. دنتور اکنون که شهر می‌سوخت و تنها پسر باقی‌مانده‌اش در آستانه مرگ بود، تمام امیدش را از دست داد؛ او رهبری شهر را رها کرد. گندالف سپس خود رهبری دفاع را با همکاری شاهزاده ایمراهیل از دول آمروت (Prince Imrahil of Dol Amroth) بر عهده گرفت. هنگامی که دژکوب غول‌پیکر گروند (Grond) دروازه بزرگ میناس تیریث را نابود کرد، گندالف به تنهایی در دروازه ویران ایستاد. شاه جادوگر سپس سوار بر اسبی سیاه در میان دروازه ویران ظاهر شد و گندالف را به مرگ تهدید کرد؛ اما گندالف حرکت نکرد – نشسته بر شدوفکس، او قدرتمندترین خادم سائورون را به چالش کشید. با این حال، رویارویی بی‌نتیجه پایان یافت، زیرا صبح همراه با سپاه روهیریم (Rohirrim) فرا رسید. با شنیدن شیپورهای سواران روهان، شاه جادوگر آنجا را ترک کرد.

اما گندالف دشمن خود را تعقیب نکرد، زیرا پی‌پین به او خبر داد که دنتور قصد دارد در خانه‌های مردگان (Houses of the Dead) خودکشی کند و خود و پسرش فارامیر را مانند پادشاهان کافر قدیم بر روی تلی از هیزم بسوزاند. گندالف برای متوقف کردن این جنون شتافت و توانست فارامیر را نجات دهد، اما نه دنتور را که ناامیدی و اندوهش بر عقلش غلبه کرده بود. گندالف همچنین دریافت که چگونه اراده دنتور شکسته شده بود: دنتور در حالی که می‌سوخت، یک پالانتیر را در دستانش گرفته بود. واضح بود که دنتور مدتی بود از خواص ویژه سنگ استفاده می‌کرد – دید خود را بسیار فراتر از چشمان انسان‌ها گسترش می‌داد، اما همچنین در اندیشه با سائورون کشتی می‌گرفت. و اگرچه سائورون نمی‌توانست ذهن دنتور را کاملاً تحت سلطه درآورد، شجاعتش با آگاهی از قدرت عظیم موردور تضعیف شده بود. بدین ترتیب سایه وارد پایتخت گاندور شد.

با این وجود و برخلاف تمام امیدها، محاصره شکسته شد. ائووین (Éowyn) از روهان و هابیت مری، شاه جادوگر را شکست دادند که آخرین فریادش توسط بسیاری شنیده شد زیرا به ناتوانی کشیده شد. کمی بعد، آراگورن با سپاه بزرگی از مردان از تیول‌های جنوبی (southern fiefs) سوار بر ناوگان تسخیر شده دزدان دریایی اومبار (Corsairs of Umbar) رسید. نیروهای مردمان غرب سپس حمله سائورون علیه میناس تیریث را کاملاً شکست دادند، شهر را آزاد کردند و تقریباً تمام مهاجمان را کشتند. نقشه‌های دقیق و سخنان حکیمانه گندالف، همراه با اعمال قهرمانانه‌ای که از دوران کهن دیده نشده بود، اولین حرکت سائورون را شکست داده بود.

سقوط سائورون و پایان جنگ

در میناس تیریث، گندالف توسط آراگورن، ایمراهیل و ائومر (Éomer) (سرداران غرب – Captains of the West) به عنوان رهبرشان در نبردهای نهایی آینده انتخاب شد. این نقطه اوج تلاش‌های گندالف در سرزمین میانه بود. او که کاملاً آگاه بود که غرب بر اساس نتیجه مأموریت فرودو یا سقوط خواهد کرد یا پابرجا خواهد ماند، به لردها توصیه کرد که حمله‌ای را علیه مورانون (Morannon) یا دروازه سیاه (Black Gate) آغاز کنند تا چشم سائورون را از مکان احتمالی فرودو منحرف کنند. این نقشه مطمئناً منجر به شکست فاجعه‌باری برای ارتش کم‌تعداد می‌شد، اما به فرودو فرصتی می‌داد تا مأموریت کوه هلاکت را به انجام برساند.

سپاه غرب به رهبری گندالف و آراگورن از رود آندوئین عبور کرد و به سمت شمال حرکت کرد. پس از رسیدن به دروازه سیاه، نیروها ایستادند و برای نبرد آماده شدند. در حالی که صفوف خود را مرتب می‌کردند، سخنگوی پلید سائورون برای مذاکره بیرون آمد؛ او زره میتریل (Mithril Coat) فرودو و خنجر تپه‌زار (Barrow-blade) سم را نشان داد و کرد که صاحب آن‌ها دستگیر و شکنجه شده است. فرستاده سائورون سپس پیشنهاد کرد که نیروهای غرب تسلیم شوند؛ گندالف اما نترسید و با گرفتن وسایل دوستانش، پیشنهاد سائورون را رد کرد. سخنگوی سائورون با بهت به سمت دروازه سیاه برگشت که به آرامی باز شد تا سپاه عظیمی از اورک‌ها و ترول‌ها (Trolls) را که به سمت لرد‌های غرب پیشروی می‌کردند، آشکار کند. تله سائورون کارگر افتاده بود.با این حال، خود سائورون قربانی تله گندالف شد. بی‌خبر از همه، فرودو و سم موفق شده بودند از کوه هلاکت بالا بروند و درست زمانی که نبرد دروازه سیاه آغاز شد، فرودو در شکاف‌های هلاکت (Cracks of Doom) ایستاده بود. اما قدرت و فریبندگی حلقه سرانجام بر اراده او غلبه کرد و او حلقه را بر انگشت خود نهاد و آن را از آن خود خواند. بلافاصله نزگول‌ها توسط اربابشان احضار شدند، زیرا او با وحشت متوجه اشتباهش شد: دشمنانش قصد داشتند حلقه‌اش را نابود کنند.اما پیش‌بینی گندالف دوباره دقیق از آب درآمد، زیرا موجود گالوم که سرسختانه حامل حلقه را تعقیب کرده بود، حلقه را از فرودو ربود و در حالی که وصال مجدد با “عزیز” خود را جشن می‌گرفت، ناخواسته به درون آتش اورودروین (Orodruin) افتاد. حلقه نابود شد و کوه آتش‌فشان فوران کرد. برج باراد-دور، دروازه سیاه و برج‌های دندان (Towers of the Teeth) شروع به فروریختن کردند، پایه‌هایشان فرو ریخت، حلقه‌سواران مانند شهاب‌سنگ سوختند و سائورون به سایه‌ای صرف از بدخواهی تقلیل یافت و دیگر هرگز جهان را عذاب نداد. با رفتن سائورون، نیروهایش مانند حشرات وحشت‌زده پراکنده شدند؛ مردمان غرب اکنون با خشم بر آن‌ها تاختند. گندالف موفقیت حامل حلقه و پایان سائورون را اعلام کرد؛ مأموریت به انجام رسیده بود. گندالف با دیدن اینکه پیروزی به دست آمده، برای سومین بار سوار بر گوایهیر عقاب شد و به راه افتاد تا ببیند آیا فرودو و سم از آشوب‌های کوه هلاکت جان سالم به در برده‌اند. با کمال آرامش، آن دو را در دامنه‌های اورودروین، در میان فوران‌های آتشفشانی، در حالی که به سختی زنده بودند، یافت. مأموریت بزرگ به پایان رسیده بود.

آخرین اقدامات و عزیمت به غرب

در میناس تیریث، گندالف و اعضای باقی‌مانده یاران حلقه دوباره به هم پیوستند. در مراسم تاج‌گذاری شاه اله‌سار (King Elessar)، گندالف (به درخواست آراگورن) تاج را بر سر پادشاه گذاشت و اعلام کرد: “اکنون روزگار پادشاه فرا رسیده است، و باشد که تا زمانی که تخت‌های والار پایدارند، مبارک باد!” بدین ترتیب گندالف دوران جدید انسان‌ها (Age of Men) را آغاز کرد. کمی بعد، گندالف آراگورن را به مکانی مقدس در دامنه‌های بالایی کوه میندولوین (Mindolluin) برد و در آنجا نهال درخت سفید گاندور (White Tree of Gondor) را یافتند، نشانه‌ای از تجدیدی که در راه بود.

پس از تاج‌گذاری و ازدواج آراگورن با آرون (Arwen)، گندالف به همراه بقیه یاران باقی‌مانده در سفر بازگشت به خانه، راهی شد. برای گندالف، این آخرین سفر طولانی‌اش در سرزمین میانه بود. مأموریت او به انجام رسیده بود؛ سائورون شکست خورده بود. او یکی یکی با دوستانش خداحافظی کرد تا اینکه سرانجام فقط چهار هابیت در کنارش باقی ماندند. در مرزهای شایر، او نیز راهش را جدا کرد. او هابیت‌ها را گذاشت تا به امور شایر رسیدگی کنند، زیرا تکه‌های درهم شکسته شر که هنوز در جهان باقی مانده بود، دیگر نگرانی او نبود، و به سراغ تام بامبادیل (Tom Bombadil)، “گردآورنده خزه”، رفت تا با او “گفتگوی طولانی” داشته باشد.مشخص نیست گندالف در دو سال بعد چه کرد؛ ممکن است “گفتگوی طولانی” او با بامبادیل واقعاً طولانی بوده باشد. به هر حال، در ۲۹ سپتامبر ۳۰۲۱ دوران سوم، او فرودو را در بندرهای خاکستری ملاقات کرد و آماده بود تا با کشتی سفید (White Ship) از طریق دریای بزرگ (Great Sea) به آمان (Aman) برود. او ناریا را آشکارا بر انگشت داشت و شدوفکس در کنارش بود (شاید حتی برای همراهی او در کشتی). مأموریت او به پایان رسیده بود و بازگشتش به خانه پس از بیش از ۲۰۰۰ سال نزدیک بود. او با سم‌وایز، مری و پی‌پین (که دو نفر آخر را از این سفر آگاه کرده بود) وداع کرد، سپس در کنار فرودو، بیلبو، الروند و گالادریل سوار کشتی شد و دیگر هرگز در سرزمین میانه دیده نشد.

کشتی به سمت غرب بر روی دریا حرکت کرد و سپس راه مستقیم پنهان (Straight Road) را به سوی والینور در پیش گرفت: گندالف بار دیگر اولورین شد. در آنجا، احتمالاً، او هنوز در باغ‌های ایرمو ساکن است. اولورین، داناترین مایار و تنها ایستاری که به مأموریت خود وفادار ماند، با موفقیت قلب مردمان آزاد سرزمین میانه را برای غلبه بر شر زمان خود شعله‌ور کرده بود. این پیروزی، تا حد زیادی، پیروزی او بود.

شخصیت و ظاهر

همه چیز‌ درباره گندالف (Gandalf) در دنیا ارباب حلقه ها

گندالف اغلب به عنوان فردی تندخو اما به همان اندازه سریع در خندیدن توصیف می‌شود. خرد عمیق و شفقت او به وضوح ناشی از صبری بود که در والینور آموخته بود، همانطور که مراقبت او از همه موجودات نیک‌خواه باید از حس قوی دلسوزی او برای ضعیفان ناشی شده باشد. هم صبر و هم حس مهربانی او بارها و بارها آشکار شد و حتی به خدمتگزاران دشمنانش نیز تسری یافت.ناظران دقیق گندالف اغلب قدرتی پنهان را در او تشخیص می‌دادند که معمولاً در چشمانش، که عمیق و خردمند به نظر می‌رسید، آشکار می‌شد. او گاه مهربان و گاه تندخو بود؛ اغلب دیگران را با صراحت لهجه‌اش در مواقع ضروری غافلگیر می‌کرد. گندالف همواره رفتار احمقانه را سرزنش می‌کرد، اما همچنین به کسانی که با نیت خیر عمل می‌کردند، پاداش فراوان می‌داد.هابیت‌ها بیش از دیگر جادوگران برای او جذابیت داشتند و او اغلب برای استراحت از مأموریت‌هایش به شایر می‌رفت. دلبستگی او احتمالاً به این دلیل بود که شایر نسبت به دیگر قلمروهای مسکونی سرزمین میانه، شادتر و آرام‌تر بود.

ظاهر

  • گندالف خاکستری: به عنوان پیرمردی با کلاه آبی نوک‌تیز، ردای بلند خاکستری و شال‌گردن نقره‌ای توصیف می‌شود. او ریش سفید بلند و ابروهای پرپشتی داشت که از لبه کلاهش بیرون زده بود. بدن جسمانی او از ابتدا پیر به نظر می‌رسید و گرچه جاودانه و عملاً بی‌سن بود، اغلب ذکر می‌شد که با گذشت زمان پیرتر به نظر می‌رسد.
  • گندالف سفید: پس از رستاخیزش، رنگ مشخصه او از خاکستری به سفید تغییر کرد که نشان‌دهنده جانشینی او به جای سارومان فاسد به عنوان رئیس فرقه جادوگران و رهبر شورای سفید بود. او خود می‌گوید که به آن چیزی تبدیل شده که سارومان باید می‌بود.

قدرت‌ها و توانایی‌ها

گندالف یکی از خردمندترین و آگاه‌ترین موجودات در سرزمین میانه بود. گالادریل معتقد بود او شایسته‌تر از سارومان برای رهبری شورای سفید است، هرچند تا قبل از رستاخیزش، در جادوگری قدرت کمتری داشت. او دانش گسترده‌ای در مورد بسیاری از زبان‌ها و سیستم‌های نوشتاری مورد استفاده در سرزمین میانه، و همچنین تاریخ و آداب و رسوم چندین قوم آن داشت. او خود را بزرگترین محقق سنت‌های هابیت‌ها می‌دانست. سفرهای طولانی‌اش به او امکان داد تا با بسیاری از افراد بانفوذ و قدرتمند ملاقات کرده و پیوندهای پایداری با آن‌ها برقرار کند. هابیت‌ها او را به عنوان استاد ساخت ترقه و آتش‌بازی می‌شناختند.

خارج از شایر، گندالف خاکستری به عنوان یکی از قدرتمندترین و خردمندترین موجوداتی که در سرزمین میانه قدم گذاشته بود، مورد احترام بود، اگرچه او به عنوان گندالف خاکستری از رویارویی مستقیم با سارومان و سائورون محتاط بود و اعتراف کرد که دومی حتی پس از تولد دوباره‌اش هنوز قدرتمندتر است. او قدرتمندترین عضو یاران حلقه و به گفته آراگورن، رهبر آن بود، که بخش بزرگی از آن به لطف دانش دایره‌المعارفی‌اش بود. هوش سرشار او به او اجازه می‌داد تا افکار دیگران را به درستی حدس بزند و او را شاید برجسته‌ترین معمار شکست سائورون ساخت.

مسلح به شمشیری الفی، گلامدرینگ، گندالف به اندازه دیگر شمشیرزنان یاران حلقه، جنگجویی دلیر بود و ظاهر سالخورده‌اش به هیچ وجه مانع جنگیدن یا سوارکاری او نمی‌شد. او اورک‌ها و دیگر خدمتگزاران شر را با شمشیرش از بین می‌برد و بالروگ را در یک دوئل کشت، هرچند خود نیز در این راه جان باخت. جادوی او، او را حتی مهیب‌تر می‌کرد:

  • رعد و برق: او گروهی از گابلین‌ها را با صاعقه کشت و در نبرد ودرتاپ، صاعقه و آتش بر نزگول‌ها پرتاب کرد. * جادوهای دفاعی و کنترلی: می‌توانست زخم‌ها را به صورت جادویی التیام بخشد (گرچه می‌گفت الروند شفادهنده بهتری است). قادر بود طلسم سیل الروند را تقویت کند. می‌توانست درها را به صورت جادویی مهر و موم کرده یا باز کند. می‌توانست صدای خود را تقویت کند تا توسط ارتش‌ها شنیده شود. می‌توانست دود را کنترل کرده و شکل دهد. می‌توانست با کلمه فرمان (Word of Command) انفجاری ایجاد کند که باعث فروریختن سقف شود.
  • جادوی آتش و نور: او می‌توانست چوب خیس را با لمس عصایش شعله‌ور کند. او می‌توانست نوک عصایش را با نور سفید درخشان روشن کند. قادر بود جرقه‌هایی ایجاد کند، مانند آتش زدن کاج‌ها، و می‌توانست هر رنگی را برای شعله‌هایش انتخاب کند. در نبرد با گرگ‌ها، تمام نوک درختان یک تپه را با یک شاخه شعله‌ور آتش زد. او می‌توانست با شکستن عصایش، دریایی از شعله‌های سفید ایجاد کند که پل زیر پای بالروگ را فرو ریخت. او خود را “خدمتگزار آتش سری، شعله آنور” توصیف می‌کرد.
  • قدرت‌های گندالف سفید: پس از بازگشت به عنوان گندالف سفید، این قدرت‌ها تقویت شدند. او می‌توانست حریفان را به سرعت با چابکی و جادوی خود مغلوب کند (شمشیر آراگورن را شعله‌ور کرد، تبر گیملی را از دستش کشید). می‌توانست با چشم سائورون مقابله کند. حضورش می‌توانست برای دشمنان ترسناک باشد و صدایش می‌توانست موجودات ضعیف‌تر را مبهوت کند یا آن‌ها را وادار به اطاعت کند (مانند گیملی و سارومان). می‌توانست با اسب‌ها ارتباط برقرار کند و با ذهن به شدوفکس برسد. کنترلش بر نور و سایه افزایش یافت؛ می‌توانست نور خام (آتش سفید) را به صورت پرتوها و انفجارهایی متمرکز کند تا حلقه‌سواران را براند. می‌توانست اشیاء را از راه دور حرکت دهد (مانند خلع سلاح دنتور) و قدرت فیزیکی خود را افزایش دهد. او عصای سارومان را شکست و بدین ترتیب جادوگر خائن را از قدرت الهی/جادویی‌اش خلع کرد. با این حال، او اذعان داشت که سائورون هنوز قوی‌تر است و مطمئن نبود که بتواند شاه جادوگر را پس از تقویت شدنش شکست دهد. * استقامت فیزیکی: گندالف استقامت و دوام فیزیکی فوق‌العاده‌ای داشت. او از سقوط طولانی به دریاچه‌ای یخی، سوختگی‌های ناشی از آتش بالروگ و نبردی طولانی بر فراز کوه جان سالم به در برد و پیروز شد، گرچه به قیمت جان خودش تمام شد.

سلاح‌ها

  • عصای جادویی (Wizard Staff): گندالف عمدتاً از عصایش برای اجرای جادوها و همچنین به عنوان سلاح و عصای پیاده‌روی استفاده می‌کرد. عصای چوبی اولیه‌اش را در نبرد با بالروگ در موریا از دست داد و پس از بازگشت به عنوان گندالف سفید، عصای جدیدی دریافت کرد.
  • گلامدرینگ (Glamdring): شمشیر الفی که گندالف در غار ترول‌ها یافت. از آن زمان تا پایان جنگ حلقه، او از این شمشیر به عنوان سلاحی مکمل عصایش استفاده می‌کرد و با هر دو مهارت یکسانی داشت. در بسیاری از موارد، او با هر دو سلاح همزمان می‌جنگید.

نتیجه‌گیری

گندالف فراتر از یک جادوگر قدرتمند صرف است. او نماد خرد، امید، شجاعت، فداکاری و راهنمایی در تاریک‌ترین زمان‌هاست. او تجسم نیرویی است که مستقیماً کنترل نمی‌کند، بلکه الهام می‌بخشد، تشویق می‌کند و دیگران را توانمند می‌سازد تا خودشان سرنوشتشان را رقم بزنند. از اولورین فروتن تا گندالف خاکستری خردمند و سرانجام گندالف سفید قدرتمند، سفر او یکی از پرمعناترین قوس‌های شخصیتی در ادبیات فانتزی است. میراث گندالف به عنوان یکی از بزرگترین قهرمانان سرزمین میانه و الگویی برای رهبری و مقاومت در برابر شر، تا ابد در قلب خوانندگان و بینندگان باقی خواهد ماند.

نظرات

دیدگاه خود را با ما به اشتراک بگذارید