سلستیال ها (Celestials)، موجوداتی کیهانی و باستانی در دنیای مارول (Marvel) هستند که از قدرتی بینهایت برخوردارند و نقش محوری در شکلدهی به جهانهای مختلف، از جمله زمین، ایفا کردهاند. این موجودات غولپیکر و زرهپوش، اغلب به عنوان “خدایان فضایی” شناخته میشوند و تأثیر آنها بر تکامل گونههای مختلف، از جمله انسانها، اترنال ها (Eternals) و دویانتها (Deviants)، غیرقابل انکار است. در این مقاله به بررسی جامع سلستیالها، از منشاء و تاریخچه آنها گرفته تا ظاهر، تواناییها و نقششان در دنیای سینمایی مارول (Marvel Cinematic Universe) و کتابهای کمیک میپردازیم.
فهرست مطلب
منشاء و خلقت: آغاز کیهان و اولین فرمانروایی
داستان سلستیال ها از اولین جهان (Universe) آغاز میشود؛ جهانی بی نقص اما تنها به نام اولین فرمانروایی (First Firmament). این جهان هوشمند تصمیم گرفت تا موجوداتی برای خدمت به خود خلق کند: خدمتکاران سلستیال. برخی از این خدمتکاران با جدیت اولین فرمانروایی را میپرستیدند و به دنبال تأیید او برای هر خلقت خود بودند. این گروه آسپرانت ها (Aspirants) نام گرفتند.
اما گروهی دیگر، که بعدها به عنوان “شورشیان رنگارنگ” و سپس به سادگی “سلستیال ها” شناخته شدند، خواهان تکامل خلقت خود و رشد، تغییر و مرگ جهان بودند. اولین فرمانروایی این دیدگاه را جنون و کفر میدانست. نتیجه این اختلاف، جنگ سلستیال ها (Celestial War) بود که بین سلستیالهای شورشی و آسپرانت ها برای تسلط بر هستی درگرفت. این جنگ هر دو گروه را به شدت تضعیف کرد. در نهایت، سلستیال های شورشی از روی ناامیدی به سلاحهای قدرتمند، از جمله زره گادکیلر (Godkiller Armor) آسپرانت ها، متوسل شدند تا دشمنان خود را از بین ببرند و در نبرد نهایی پیروز شوند.
پس از نبرد سرنوشتساز در جنگ سلستیال ها، وقفهای در درگیری بین دو گروه ایجاد شد. در این مدت، آسپرانت ها ناوگان خود را تقویت کرده و بلافاصله وارد درگیریهای تهاجمی بین خود شدند، که این امر به سلستیال های مخالف زمان داد تا بهبود یابند و برای پایان دادن به دشمنان خود برنامهریزی کنند.
جنگ سلستیال ها سرانجام زمانی به پایان رسید که سلستیال های شورشی اولین فرمانروایی را تکهتکه کردند. سلستیال های شورشی سلاحهای خود را منفجر کردند و صدها جهان جدید از اولین فرمانروایی جدا شدند. اولین فرمانروایی به همراه آسپرانت های باقیمانده فرار کرد و جهانهای جدید موجودیتی جمعی را تشکیل دادند که کازموس دوم (Second Cosmos) (اولین چندجهانی (Multiverse)) را تجسم میبخشید.
خلقت و تکامل جهان ها
سلستیال ها که خواهان تعادل بین خلقت و نابودی بودند، به تاریکی اولیه حیات بخشیدند و موجوداتی وحشتناک به نام اِکسترمینیتور ها (Exterminators) را خلق کردند. این موجودات به مرور زمان آنقدر قدرتمند شدند که سلستیالها نتوانستند آنها را کنترل کنند و علیه خالقان خود شورش کردند. سلستیال ها اِکسترمینیتور ها را در یکی از جهانهای تازه خلق شده زندانی کردند تا مبادا چندجهانی تازه شکلگرفته را ببلعند.
تقریباً در همین زمان یا پیش از آن، سلستیال ها موجودی فوقالعاده قدرتمند به نام کال-هوررا (Cal-Horra) را نیز به عنوان خدمتکار خود خلق کردند.
کازموس دوم (Second Cosmos) (یا بینهایت دوم) توسط سلستیال های شورشی مستعمره شد. در آنجا کال-هوررا خدمتکاران خود را خلق کرد که سلستیال ها آنها را “اومگاها” نامیدند، نامی که برای نشان دادن مخالفت با اولین فرمانروایی که آلفا (Alpha) (آغاز) بود، به آنها داده شد. پس از پایان کازموس دوم و تبدیل شدن آن به کازموس سوم (Third Cosmos)، سلستیال ها به کازموس سوم نقل مکان کردند. در همین حین، اومگاها (Omegas) در بیرون ماندند، قدرت کال-هوررا را برای خود دزدیدند و او را از تاریخ خود حذف کردند تا به نظر برسد که سلستیال ها مستقیماً آنها را خلق کردهاند، و سپس به “بیاندر ها” (Beyonders) (در میان نامهای دیگر) معروف شدند.
در مقطعی، سلستیال ها پادشاهانی را برای حفظ چندجهانی از درون تعیین کردند، در حالی که بیاندر ها از بیرون عمل میکردند.
خلقت کازموس هفتم و برخورد با نال (Knull)
پس از ورود به آبیس (Abyss) که در اثر نابودی جهان ششم باقی مانده بود، آن را با جهان هفتم پر کردند. آنها با نال (Knull)، خدای اولیه تاریکی که بر آن آبیس حکومت میکرد، روبرو شدند و سعی کردند او را به عنوان پادشاه در سیاهی (King in Black) استخدام کنند. نال خشمگین شد و با استفاده از شمشیری از تاریکی زنده، یک سلستیال را مورد حمله قرار داد و سرش را از تنش جدا کرد و جنگی علیه سلستیالها و مخلوقاتشان آغاز کرد. بدن و روح سلستیال سرنگون شده به نال متصل و در قلمرو بین (Realm Between) به دام افتاد، در حالی که سر قطع شده به شهر معدنی و ایستگاه فضایی نووِر (Knowhere) تبدیل شد.
سلستیالها و ناظران (Watchers)
در مقابل دستور کار ظاهری سلستیال ها، ناظران (Watchers) قرار داشتند. ناظران که سوگند عدم دخالت در گونههای جوانتر از خود را خورده بودند، مهندسی ژنتیکی این گونهها توسط سلستیالها را متضاد با باورهای خود میدانستند. بنابراین، ناظران و سلستیالها برای میلیاردها سال در یک درگیری غیرمستقیم بودند (زیرا ناظران دخالت نمیکنند).
گرداب سیاه (Black Vortex)
شیءای به نام “گرداب سیاه (Black Vortex)” 12 میلیارد سال پیش توسط سلستیالی به نام گادهد (Godhead) خلق شد. گادهد، گرداب سیاه را پس از اینکه فردی به نام گارا (Gara) از گونه بیگانه ویسکاردی (Viscardi)، تمایل گونهاش را برای فراتر رفتن از پتانسیل فعلیشان به موجود کیهانی ابراز کرد، خلق کرد. گارا اولین فرد از ویسکاردی بود که از گرداب سیاه استفاده کرد و قدرت عظیمی به دست آورد. یک سال بعد، جنگی در میان ویسکاردی، گارا را به تنها بازمانده گونهاش تبدیل کرد.
پروژینیتور (Progenitor): آغاز ابرقدرتها در زمین
چهار میلیارد سال پیش، یک سلستیال که به آن پروژینیتور (Progenitor) گفته میشود، پس از آلوده شدن به نژاد انگلی معروف به هورد (Horde)، در زمین سقوط کرد. پروژینیتور مرگی غمانگیز و تنها داشت و بدنش در زمین زیر قطب شمال دفن شد. مایعات بدنی بیمار سلستیال به زمین نفوذ کرد و در سطح اولیه سیاره نفوذ کرد و مسیر تکاملی زمین را برای همیشه تغییر داد. این فرآیند در نهایت منجر به ناهنجاریهای ابرانسانی موجود در بسیاری از ساکنان زمین شد.
در حدود 1,000,000 سال پیش از میلاد، اولین میزبان (First Host) به سیاره زمین آمد، سلستیال گامنون گردآورنده (Gammenon the Gatherer) چند نمونه را جمع آوری کرد، که زیران آزمایشگر (Ziran the Tester) آنها را جهش داد تا صد دویانت (Deviants) (هومو دیسندس) زشت را ایجاد کند. پس از اینکه زیران کارش با نژادش تمام شد، نزار حسابگر (Nezarr the Calculator) آزمایشهای خودش را انجام داد و 100 اترنال (Eternals) برتر (هومو ایمورتالیس) را خلق کرد. سرانجام، اونگ کاوشگر (Oneg the Prober) یک ژن نهفته برای گسترش پتانسیل انسانی ایجاد کرد.
تقریباً در همین زمان، سلستیالی به نام زگرب آسپرانت (Zgreb the Aspirant) در جستجوی پروژینیتور به زمین آمد. زگرب (Zgreb)، پروژینیتور را یافت و به هورد آلوده شد. با این حال، هورد او را به یک “سلستیال تاریک” دیوانه، اولین نوع خود، جهش داد. زگرب به جنون رفت و با انتقامجویان (Avengers) عصر حجر وارد درگیری شد. آنها زگرب ضعیف و بیمار را شکست دادند و آن را در زیر زمین در قلمرویی که در دوران مدرن به آفریقای جنوبی تبدیل میشد، دفن کردند. با شکست زگرب، گروه بزرگی از اولین میزبان آمدند، اودین (Odin) با این باور که آنها برای انتقام آمدهاند، به انتقامجویان پیوست تا با سلستیالها روبرو شود. اما انتقامجویان به شدت شکست خوردند و سلستیالها به جای قضاوت آنها، همه چیز را همانطور که بود رها کردند.
پس از خلقت این گونهها، سلستیالها اشیاء مرموزی به نام تکسنگهای سیاه (Black Monoliths) را برای کمک به ثبت مقادیر زیادی از دادهها در طول قرون ایجاد کردند. انسانهای زیادی در طول قرون با این تکسنگهای سیاه تعامل داشتند.
دومین میزبان و فاجعه بزرگ
برخلاف اترنالها، جمعیت دویانتها در چند هزاره به تعداد زیادی رسید و جهان را تحت سلطه خود درآورد و بشریت را به بردگی گرفت. اترنالها سعی کردند با آنها بجنگند، اما به زودی مجبور شدند برای کمک از سلستیال ها درخواست کنند.
هنگامی که دومین میزبان (Second Host) سلستیالها سرانجام به زمین رسیدند، توسط دویانتها، به رهبری امپراتور فراگ (Phraug) مورد حمله قرار گرفتند. سلستیالها با دیدن جهانی که در هرج و مرج فرو رفته بود، به زودی حکم خود را صادر کردند و اکثر دویانتها را از بین بردند. در این فرآیند، آنها باعث شدند لموریا (Lemuria) و آتلانتیس (Atlantis) به اعماق اقیانوس فرو روند.
تقریباً در این زمان، سلستیالی به نام آریشم (Arishem) با همتای سلستیال خود، تیاموت (Tiamut)، که بعدها به نام سلستیال رویاپرداز (The Dreaming Celestial) شناخته شد، درگیر شد. این درگیری با شکست و دفن تیاموت در زیر چیزی که بعدها شمال کالیفرنیا، در نزدیکی سن فرانسیسکو، میشد، به پایان رسید.
آپوکالیپس (Apocalypse) و قرارداد سلستیال ها
برای اینکه گونههایی که روی آنها آزمایش کرده بودند به شکلی که آنها میخواستند تکامل یابند، سلستیالها نمایندهای از آن گونهها را برای انتصاب به عنوان نگهبان انتخاب میکردند. این نگهبانان یا ناظران توسط سلستیالها مأمور شدند تا به گونهها در تکامل و تغییر برای بهتر شدن کمک کنند. در زمین، سلستیالها تعدادی از افراد را به عنوان نگهبان منصوب کردند و به آنها عنوان آپوکالیپس (Apocalypse) را دادند و سلسلهای طولانی از جانشینان را تشکیل دادند که با بذر مرگ (Death Seed) اعطا شده بودند.
در مقطعی از تاریخ باستان، سلستیالی به نام اِسون جستجوگر (Eson the Searcher) از تلهپاتی برای برقراری ارتباط با فرمانده جنگی مصری به نام ان صباح نور (En Sabah Nur) استفاده کرد. اِسون با ان صباح نور معاملهای انجام داد و فناوری ساخت کشتیهای بزرگ و پیچیده را به او داد که به فرمانده جنگی اجازه میداد سرنوشت جهان را شکل دهد. اِسون همچنین به ان صباح نور عنوان “آپوکالیپس” را داد و اظهار داشت که یک روز، شاید در قرون یا هزارهها، سلستیالها برای پرداخت هدایای خود خواهند آمد.
قرن اول میلادی
سلستیال مدونا (Celestial Madonna)، یک سلستیال زن ظاهراً، در سال 114 پس از میلاد در کاخ ژانگ هنگ (Zhang Heng)، عضوی از برادری سپر (Brotherhood of the Shield) در لوئویانگ (Luoyang) ظاهر شد. ژانگ به سمت او رفت و او وجود تخم سلستیال (Celestial Egg) موجود در زمین را به او آشکار کرد و همچنین فاش کرد که او کودکی را حمل میکند، چیزی “جدید/منحصر به فرد/ممنوع”. این تولد در هر صورت او را از بین میبرد، اما نیاز به تغذیه داشت. از آنجا که او در تردید بین استفاده از زمین، که باعث انقراض سریع میشود، یا ماه، با عواقب فاجعهبار برای زمین، بود، ژانگ هنگ یک جایگزین پیشنهاد کرد: خورشید. او با حمام گرفتن در خورشید زمین، نابود شد در حالی که فرزند او توسط لئوناردو داوینچی (Leonardo da Vinci) در سال 1956 یافت شد.
سومین میزبان (Third Host)
سومین میزبان (Third Host) حدود 1000 سال پیش به زمین آمد. سلستیالها یک بار دیگر در سراسر جهان حرکت کردند و آزمایشها و کارهای خود را امتحان کردند. اودین بورسون (Odin Borson) که از مداخله این “خدایان بیگانه” نگران بود، جلسهای از تمام خدایان آسمان (Sky-Gods) شناخته شده مانند خود را تشکیل داد و سه نفر از آنها را برای ملاقات با سلستیال ها انتخاب کرد. اودین، زئوس پانهلنیوس (Zeus Panhellenios)، و ویشنو (Vishnu) با آریشم (Arishem) روبرو شدند، اما آریشم از حمله آنها بیتأثیر ماند. سپس آریشم به ابعاد خانگی خدایان حمله کرد و ثابت کرد که او به تنهایی قدرت قطع ارتباط هر پانتئون از زمین را دارد. این امر منجر به تعهد تمام پدران آسمان (Skyfathers) به عدم دخالت در امور سلستیال ها برای 1000 سال شد.
در سال 1013، آپوکالیپس به توصیه راما-تات (Rama-Tut) که او را از وجود موجودات و اجداد افرادی که در آینده تهدیدی برای او خواهند بود آگاه کرده بود، برای کشتار به اسکاندیناوی آمد. پس از شکست ثور (Thor)، به لندن رفت و چهار سوارکار (Four Horsemen) خود (طاعون/خفاشهای شبح دوازده ذهن، جنگ، قحطی بومی آمریکایی، و مرگ) را فرستاد تا فولکبرن لوگان (Folkbern Logan)، جد ولورین (Wolverine)، را بکشند، اما همگی توسط ثور نابود شدند. ثور با ان صباح نور روبرو شد. او شکست خورد. ثور برای انتقام، جارنبجورن (Jarnbjorn) را با خون خود متبرک کرد تا به آن قدرت نفوذ در زره سلستیال را بدهد. آپوکالیپس که حاضر به پذیرش شکست نبود، کشتی هرم سلستیال خود را در تلاشی ناموفق برای کشتن ثور نابود کرد.
در اواسط قرن دوازدهم در کوههای هو-لو شان (Ho-Lo Shan) در مغولستان شمالی، نور (Nur) از فرمانروایی شنید، یک جادوگر فناناپذیر ترسناک، که جادوهایش به قدری بود که لشکریان از ترس میگریختند. در یک رویارویی، نور تمام محافظان گاربها-هسین (Garbha-Hsien) را کشت. گاربها-هسین سپس به دنبال این بود که “مسافر ابدی” همکار خود را با آشکار کردن کشتی بیگانه تایتانیک رازآلود، تحقیر کند. نور که تجربه قبلی با فناوریهای آینده را داشت، به گاربها-هسین حمله کرد و جاودانه دیگر را برای مردن رها کرد. گاربها-هسین بدون درک چگونگی کشتن یک جاودانه، زنده ماند و فرار کرد. پس از سرنگونی گاربها-هسین، نور وارد کشتی شد و سالها در آن زندگی کرد و به طور کامل نحوه برقراری ارتباط یا کنترل آن را درک نمیکرد. کمی پس از یافتن کشتی، نور و سوارکاران تاریکی (Riders of the Dark) او دائماً توسط یک جنگجوی جوان با شمشیر و سپر که خود را مسافر (Traveler) مینامید، مورد حمله قرار گرفتند.
پس از سالها فرستادن قاتلان و مبارزه با مسافر (Traveler)، نور (Nur) بازوی سایبرنتیک چپ مسافر را قطع کرد و در طول آشفتگی، مسافر یک اسلحه کشید و به سر او شلیک کرد. پس از وصل مجدد بازوی تکنو-ارگانیک خود، مسافر به عنوان رهبر جدید سوارکاران تاریکی پذیرفته شد، اما نپذیرفت. مسافر به اوزیماندیاس (Ozymandias) روی آورد و به او دستور داد که به یاد داشته باشد که همیشه کسی باهوشتر و قویتر در اطراف وجود خواهد بود و شایستگی برای بقا به معنای داشتن مسئولیت کمک به کسانی است که چنین نیستند. مسافر ناخودآگاه، خون آلوده به ویروس تکنو-ارگانیک خود را با خون نور مخلوط کرد، در حالی که خون نور را روی اوزیماندیاس پاک میکرد. اوزیماندیاس جسد مرده نور را به کشتی بیگانه آورد، به این امید که فناوری آن بتواند او را شفا دهد، و مسافر برای حمله به کاروانی از فناوری پیشرفته رسید. مسافر به اوزیماندیاس توضیح داد که کشتی در واقع یک وسیله حمل و نقل سلستیال برای یک نژاد بیگانه بسیار پیشرفته، یک دستگاه اکتشافی هوشمند، است و وارد کشتی شد. در داخل، مسافر متوجه شد که خون او، مخلوط با ویروس تکنو-ارگانیک، و خون نور، نور را احیا کرده و، آلوده به ویروس، به نور اجازه داد تا کشتی را درک کند. نور توسط فناوری سلستیال تغییر یافته و تقویت شد و به یکی از قدرتمندترین موجوداتی تبدیل شد که تا به حال زندگی کرده است، و اکنون توانایی کنترل کامل بر ساختار مولکولی بدن خود را دارد.
مسافر که از این افشاگری خشمگین شده بود، به نور گفت که اگر مسئول جاودانگی او بود، نور را برای همیشه از آنجا دور نگه خواهد داشت و هم کشتی و هم مسافر آن را به فضا فرستاد. در طول چند قرن بعد، هوشمندی کشتی به آرامی تکامل یافت و نور متوجه شد، اما آن را به بردگی گرفت و به کشتی گفت که او آن را خلق کرده است. پس از به دست آوردن قدرت زیاد، نور نیز شروع به خوابهای طولانی در کشتی و سوختگیری قدرتهای خود کرد.
در قرن بیستم، چهارمین میزبان (Fourth Host) سلستیالها به زمین بازگشتند تا مرحله نهایی آزمایشهای ژنتیکی خود را قضاوت کنند. برای انجام این کار، آنها در فلات اینکا (Inca) در آمریکای جنوبی ساکن شدند و مواد و موجودات را از سراسر جهان جمع آوری کردند. ظاهر این غولهای اسرارآمیز در سراسر جهان جمعیت جهان را به وحشت انداخت و باعث مداخله ناموفق شیلد (S.H.I.E.L.D.) شد. سلستیالها خود را در یک گنبد غیرقابل نفوذ محصور کردند و قضاوت خود را آغاز کردند. اودین، که از قدرت سلستیالها میترسید و از دخالت آنها در زمین عصبانی بود، نیروی حیاتی تمام آزگارد (Asgard) را برای نبرد با سلستیالها برای سرنوشت زمین جمع آوری کرد. با وجود داشتن ثور و اترنالها در کنارش، سلستیالها اودین را شکست دادند و پس از مداخله گایا (Gaea) و “هدیه” 12 انسان ویژه منتخب از هر پانتئون، زمین را بخشیدند. چهارمین میزبان سپس زمین را ترک کرد و حافظه وجود خود را از ذهن بشریت پاک کرد.
سلستیال رویاپرداز در سن فرانسیسکو
در اوایل قرن بیست و یکم، پس از اینکه اترنالها به بیدار شدن سلستیال رویاپرداز (The Dreaming Celestial) سوق داده شدند، دریافتند که فقط به دلیل تلاشهای اترنال ماکاری (Makkari) بود که او “زمان-مکان محلی را یک میلیارد سال به گذشته بازنشانی نکرد” یا “این گوشه از کهکشان راه شیری را نابود نکرد.” او از حبس خود عصبانی بود اما تصمیم گرفت به جای آن زمین را مشاهده و بررسی کند. حضور خود سلستیال رویاپرداز در ابتدا توسط انتقامجویان تهدید و خطرناک برای خود وجود بشریت و تمام حیات روی زمین تلقی میشد. تنها با مداخله ذهنی اترنالها بود که سلستیال طلایی 2000 فوتی که اکنون در پارک گلدن گیت (Golden Gate Park) ایستاده بود، توسط عموم بشریت پذیرفته شد.
با گذشت زمان، ثبات عاطفی و ذهنی سلستیال هر چه بیشتر متغیر میشد، زیرا او ادعا میکرد که دلیل حبس خود، جایگاهش که توسط فولکروم (Fulcrum) تعیین شده و برنامههای او برای کل آفرینش را زیر سوال میبرد. سلستیال رویاپرداز شروع به نشان دادن رفتارهای “غیر” سلستیال بیشتری کرد، مانند تحسین هوشمندی آیرون من (Iron Man) در نبرد و “لغو” مرگ پسر انسانی اترنال ثنا (Thena)، تا جایی که واتو ناظر (Uatu the Watcher) شروع به زیر سوال بردن تعادل ذهنی سلستیال کرد.
بازگشت میزبان اصلی و خروج از این بعد
کمی بعد از اینکه های اوولوشنری (High Evolutionary) و مستر سینیستر (Mr. Sinister) با زره سلستیال رویاپرداز (Dreaming Celestial) دستکاری کردند، میزبان اصلی سلستیال به زمین آمد، ظاهراً سرانجام به بیداری مجدد آن علاقه نشان داد. تیم انقراض (Extinction Team) سایکلوپس جسورانه تلاش کرد تا سلستیالهای جمع شده را بلوف بزند و از آنها بخواهد که بروند؛ آنها موافقت کردند، اما تنها زمانی که خود سلستیال رویاپرداز، که دیگر توسط نقشههای مستر سینیستر آلوده نشده بود، با اشاره به آسمان به آنها گفت که بروند.
تا این زمان، سردرگمی و سوالات سلستیال رویاپرداز از خودش شروع به تأثیر فیزیکی بر افرادی میکرد که با آنها ارتباط برقرار میکرد و با مرگ ماکاری (Makkari)، “مرگ” متعاقب سرسی (Sersi)، و “تولد دوباره” ماکاری همه به دلیل رابطه اترنال با سلستیال به اوج خود رسید. سرانجام با “خالق” خود، فولکروم (Fulcrum)/”جک (Jack)” روبرو شد، او انتخاب کرد که این بعد از هستی را با او ترک کند.
بذر مرگ و اِکسترمینیتورها (Exterminators)
با وجود اینکه اِکسترمینیتورها (Exterminators) ثابت کردند که یک شکست هستند، سلستیالها از اولین اشتباه خود درس نگرفتند و بذر مرگ (Death Seed) را با همان هدف، اما بسیار قابل کنترلتر ایجاد کردند. اِکسترمینیتورها برای هزارهها در زندان خود به دام افتاده بودند، تا زمانی که دیوارهای بین واقعیتها شروع به تضعیف کردند. اشکها، ترکها و شکافها بزرگتر و بزرگتر شدند تا زمانی که اِکسترمینیتورها توانستند فرار کنند.
نایتکراولر (Nightcrawler) AOA و دارک بیست (Dark Beast) از سلستیال رویاپرداز برای ایجاد یک پورتال به دنیای خود استفاده کردند. متأسفانه، این پورتال شکاف بین واقعیتها را به اندازه کافی باز کرد تا اِکسترمینیتورها بتوانند به زمین-295 (Earth-295) عبور کنند.
یکی از اِکسترمینیتورها به زمین-616 (Earth-616) رفت و سلستیال رویاپرداز را تخلیه کرد در حالی که دو اِکسترمینیتور دیگر در زمین-295 باقی ماندند، یکی از شکاف تغذیه میکرد و دیگری به دنبال قدرت آپوکالیپس در بذر مرگ بود.
کانگ (Kang) تبر را در طول آموزش یوریل (Uriel) برای تبدیل شدن به آپوکالیپس جدید به او داد. یوریل از این سلاح برای کشتن یک باغبان سلستیال (Celestial Gardener) در خارج از ایستگاه استارکور (Starcore Station) به عنوان بخشی از برنامه دوقلوهای آپوکالیپس برای فریب سلستیالها برای نابودی زمین در حالی که تمام جهشیافتههای زمین را به سیاره X (Planet X) تخلیه میکردند، استفاده کرد.
ثور بعدها جارنبجورن (Jarnbjorn) را بازیابی کرد و از آن برای کشتن/نابودی زره فضایی اکسیتار جلاد (Exitar the Executioner) قبل از اینکه بتواند زمین را نابود کند، استفاده کرد. مشخص نیست که آیا این واقعاً سلستیال را نابود کرد، یا صرفاً آن را به جایی که سلستیالها واقعاً زندگی میکنند، برگرداند، همانطور که زن نامرئی (Invisible Woman) قبلاً برای کمک به پایان دادن به اصطلاح جنگ سلستیال-ناظر (Celestial-Watcher War) انجام داده بود.پس از “نابودی” اکسیتار (Exitar)، سنتری (Sentry) به واسپ (Wasp) فاش کرد که او سفر بزرگی را برای انتقال بدن سلستیال به دور از زمین آغاز خواهد کرد. قبل از رفتن، او به او هشدار داد که آنها باید خود را آماده کنند زیرا خشم سلستیالها عظیم خواهد بود.
زمان رو به اتمام (Time Runs Out)
در میان راه حلهای متعدد برای متوقف کردن تهاجمات (Incursions)، ایلومیناتی (Illuminati) از گالاکتوس (Galactus) خواست تا جلسهای با سلستیالها ترتیب دهد تا گروه بتواند از آنها کمک بخواهد. با این حال، در طول جلسه، سلستیال ها به طرز مرموزی ناپدید شدند. توضیح این رویداد این بود که سلستیالها در هر جهان به طور همزمان توسط بیاندرها (Beyonders) مورد حمله قرار گرفته بودند، که پس از نبردی طولانی موفق شدند همه آنها را بکشند.
پس از بازسازی جهان، اولین فرمانروایی (First Firmament) یکی از آسپرانتهای (Aspirants) خود را برای آسیب رساندن به اترنیتی (Eternity) فرستاد. ورود این سلستیال ویرانگر (Celestial Destructor) توسط یولیسیز کین (Ulysses Cain)، اینهیومن (Inhuman) پیشگو، پیشبینی شده بود. این موجود در شهر نیویورک در نزدیکی برج استارک (Stark Tower) ظاهر شد و توسط نیروهای مشترک انتقامجویان (Avengers)، بخش اتحاد انتقامجویان (Avengers Unity Division)، انتقامجویان جدید (New Avengers)، اولتیمیتها (Ultimates)، ای-فورس (A-Force)، ایکسمن (X-Men)، اینهیومنهای آتیلان جدید (New Attilan’s Inhumans) و دیگر قهرمانان از جمله دکتر استرنج (Doctor Strange)، اسکارلت ویچ (Scarlet Witch)، هلاستورم (Hellstorm)، شامان (Shaman)، مرد عنکبوتی (Spider-Man)، ماشین جنگ (War Machine)، زن عنکبوتی (Spider-Woman)، ولورین (Wolverine)، هالک (Hulk) و هرکول (Hercules) روبرو شد. در حالی که بیشتر قهرمانان مشغول مبارزه با خدمتکاران بودند، جادوگران گروه جادویی را اجرا کردند که سلستیال را به بعد خود بازگرداند.
جنگ ابدیت
همانطور که مشخص شد، همه سلستیالها توسط بیاندرها (Beyonders) نابود نشده بودند. تعداد انگشت شماری از بازماندگان موفق شدند فرار کنند و در دورترین نقاط جهان در پیچ و خمهای عمیق فضا-زمان پنهان شوند. برخلاف دیگر موجودات کیهانی، سلستیالهایی که نابود شده بودند ظاهراً زمانی که چندجهانی (Multiverse) بازسازی شد، به زندگی بازگردانده نشدند. سلستیالهای بازمانده توسط لوگوس (Logos)، ترکیب ارباب هرج و مرج (Lord Chaos)، استاد نظم (Master Order)، و میانجی (In-Betweener) روبرو شدند. لوگوس خود را قاضی جدید جهانها میدانست، کاری که سلستیالها قبلاً انجام میدادند. لوگوس سلستیالها را رقیب ناخواسته به عنوان قاضی جهانها میدانست و بدین ترتیب سلستیالهای بازمانده را نابود کرد، اگرچه به او گفته شد که هیچ چیز واقعاً نمیمیرد توسط ملکه هرگزها (Queen of Nevers)، که مخفیانه برترین (The One Above All) را نجات داد در حالی که لوگوس دیگر سلستیالها را کشت، و او را به آخرین سلستیال تبدیل کرد.
بعدها فاش شد که لوگوس توسط اولین فرمانروایی (First Firmament) دستکاری میشد تا به جایگاه اصلی خود به عنوان همه چیز بازگردد. سلستیالها در نهایت توسط ملکه هرگزها به عنوان میزبان پنجم (Fifth Host) به زندگی بازگردانده شدند تا تلاش اولین فرمانروایی برای تسلط بر چندجهانی را خنثی کنند.
میزبان نهایی (The Final Host)
زگرب (Zgreb) در زمان مدرن زمانی بیدار شد که تیمی از باستانشناسان غار زیرزمینی را که در آن محبوس شده بود، کشف کردند. “ساقط شده (Fallen)” فریاد زد “احضار… میزبان نهایی (Final Host)!” در حالی که باستانشناسان را میکشت. بعداً، لوکی (Loki)، خدای حیلهگر آسگاردی، “ساقط شده” را از زندانش آزاد کرد و از آن برای آوردن میزبان نهایی (Final Host) از سلستیالهای تاریک استفاده کرد تا زمین را از بین ببرد، با این استدلال که این سیاره در نتیجه ورود و مرگ پروژینیتور (Progenitor) میلیاردها سال پیش که مسیر تکاملی زمین را تغییر داده بود، بیمار شده بود. قبل از رسیدن به زمین، سلستیالهای تاریک از هورد (Horde) برای آلوده کردن و کشتن هر سلستیال موجود استفاده کردند. اجساد آنها به زمین پرتاب شد تا از ورود قاتلان آنها خبر دهد.
در طول آخرین مقاومت انتقامجویان (Avengers) در برابر سلستیالهای تاریک، اجساد سلستیالهای سرنگون شده توسط هورد زنده شدند. وقتی انتقامجویان انرژیهای خود را برای تشکیل یک یونی-مایند (Uni-Mind) مشترک کردند، از قدرت آن برای شکست هورد استفاده کردند و آن غیرفعال شد. سلستیالها از نفوذ آن آزاد شدند و به انتقامجویان در از بین بردن سلستیالهای تاریک کمک کردند.
پادشاه در سیاهی (King in Black)
در راه زمین، نال (Knull) تصمیم گرفت حساب قدیمی خود را با سلستیالها تسویه کند و حداقل سه نفر از آنها را کشت، و اجساد آنها را با استفاده از “تاریکی زنده” خود زنده و کنترل کرد.
آجاک (Ajak)، ماکاری (Makkari)، مستر سینیستر (Mister Sinister) و تونی استارک (Tony Stark) به امید پایان دادن به جنگ بین اترنال ها (Eternals) و جهشیافته ها (Mutants)، پروژینیتور (Progenitor) را احیا کرده و آن را دوباره برنامهریزی کردند تا جنگ را پایان دهد. اگرچه پروژینیتور این کار را انجام داد، اما دید که ساکنان زمین سیاره را به ویرانی کشاندهاند و تصمیم گرفت قضاوت کند که آیا اکثر آنها بیشتر خوب هستند تا بد، در غیر این صورت زمین را نابود خواهد کرد.
پس از قضاوت بسیاری از افراد، پروژینیتور (Progenitor) در نهایت همه بشریت را بیارزش تشخیص داد و به ماشینی که زمین است دستور داد خود را نابود کند، اما آن امتناع کرد و توسط فاستوس (Phastos) بازنشانی شد. ایکسمن (X-Men)، اترنالها (Eternals) و استارک (Stark) به داخل سلستیال نفوذ کردند تا خود تخریب آن را فعال کنند، اما موفق شدند او را متقاعد کنند که شایسته قضاوت نیست. این امر باعث شد پروژینیتور هر کاری را که قبل از بازگشت به کوه انتقامجویان (Avengers Mountain) انجام داده بود، لغو کند، اما نه قبل از اینکه قدرت خود را به آجاک بدهد تا او بتواند خدایی باشد که او نتوانست باشد.
ظاهر و ماهیت سلستیالها
سلستیال ها به صورت موجوداتی عظیمالجثه، زرهپوش و انساننما ظاهر میشوند. هر سلستیال دارای طراحی منحصربهفردی در زره خود است که نشاندهنده نقش و عملکرد خاص آنها در کیهان است. آنها معمولاً هزاران متر قد دارند و حتی میتوانند یک سیاره کامل را در دستان خود بگیرند. درون زره آنها هیچ موجود زندهای به معنای متعارف وجود ندارد، بلکه یک انرژی کیهانی محض است که هستی آنها را تشکیل میدهد. این زره برای آنها صرفاً یک پوشش نیست، بلکه بخشی جداییناپذیر از وجودشان و ابزار قدرتشان است.
تواناییها و قدرت ها
سلستیالها از قدرتی تقریباً نامحدود و کیهانی برخوردارند که به آنها اجازه میدهد کارهایی فراتر از درک موجودات فانی انجام دهند:
* انرژی کیهانی (Cosmic Energy Manipulation): آنها میتوانند انرژی کیهانی را به هر شکلی دستکاری کنند؛ از پرتاب انفجارهای قدرتمند انرژی گرفته تا ایجاد میدانهای نیرو و تغییر واقعیت در مقیاس وسیع.
* دستکاری ماده (Matter Manipulation): سلستیالها قادرند ساختار مولکولی ماده را تغییر دهند و هر چیزی را از هیچ خلق کنند یا موجودات موجود را دگرگون سازند. این توانایی به آنها امکان میدهد تا سیارات، ستارگان و حتی جهانهای جدید را شکل دهند.
* مهندسی ژنتیک (Genetic Engineering): یکی از مهمترین تواناییهای آنها، دستکاری ژنتیکی گونههای مختلف است. آنها میتوانند گونههای جدیدی را خلق کنند (مانند اترنالها و دویانتها) و مسیر تکامل موجودات را تغییر دهند تا به اهداف کیهانی خود برسند.
* دورنوردی (Teleportation): سلستیالها قادرند خود و دیگران را در فواصل عظیم کیهانی به سرعت و بدون زحمت دورنوردی کنند.
* تلپاتی (Telepathy): توانایی ارتباط ذهنی و تأثیرگذاری بر ذهن دیگران، که به آنها اجازه میدهد با موجودات دیگر ارتباط برقرار کنند یا حتی خاطرات آنها را تغییر دهند.
* جاودانگی (Immortality): آنها موجوداتی فناناپذیر هستند که تحت تأثیر زمان یا بیماری قرار نمیگیرند. مرگ آنها تنها با نیروهای کیهانی همسطح یا بالاتر از آنها ممکن است.
* سفر بین ابعادی (Interdimensional Travel): سلستیالها به راحتی میتوانند بین ابعاد و جهانهای مختلف سفر کنند.
* اندازه متغیر (Size Manipulation): در حالی که معمولاً عظیمالجثه هستند، میتوانند اندازه خود را نیز تغییر دهند.
برخی از سلستیالهای برجسته
* آریشم قاضی (Arishem the Judge): رهبر میزبان چهارم و یکی از مهمترین سلستیالها که قضاوتهای کیهانی را انجام میدهد.
* پروژینیتور (Progenitor): سلستیالی که در زمین سقوط کرد و مایعات بدنش باعث تکامل ابرقدرتها در بشریت شد.
* زیران آزمایشگر (Ziran the Tester): مسئول جهش دویانتها.
* نزار حسابگر (Nezarr the Calculator): خالق اترنالها.
* اِسون جستجوگر (Eson the Searcher): یکی از سلستیالها که در فیلم محافظان کهکشان ظاهر میشود و حامل اورب است.
* تیاموت رویاپرداز (Tiamut the Dreaming Celestial): سلستیالی که در سن فرانسیسکو دفن شده و بیدار میشود.
* اکسیتار جلاد (Exitar the Executioner): سلستیالی که برای نابودی سیاراتی که شایسته نیستند فرستاده میشود.
در مجموع، سلستیال ها نیرویی قدرتمند و مرموز در دنیای مارول هستند که نقش مهمی در گذشته، حال و آینده کیهان دارند. آنها نمادی از قدرت بیحد و حصر و نفوذ عمیق کیهانی بر سرنوشت موجودات و جهانها به شمار میروند.