سرانجام، فیلمی اکران شده که به یکی از سوالات بنیادین تاریخ سینمای اکشن پاسخ میدهد: «وقتی دو نفر با شعلهافکن به سمت هم شلیک کنند چه اتفاقی میافتد؟» پاسخ این سوال در دل فیلم بالرینا (Ballerina) نهفته است؛ اسپینآف (Spin-off) یا همان اثر فرعی مورد انتظار از دنیای جان ویک (John Wick) که با وجود داشتن چند سکانس اکشن درخشان، در نهایت نمیتواند خود را از باتلاق یک داستان خستهکننده و کمعمق نجات دهد.
«بالرینا» شروعی بسیار ناامیدکننده و کند دارد و با کسالتی هشداردهنده پیش میرود. اما ناگهان، فیلم مسیر خود را پیدا میکند و یکی پس از دیگری، سکانسهای اکشن خلاقانه و مضحک (به معنای مثبت کلمه) را به نمایش میگذارد. خلاصه کلام این است: هر زمان که فیلم به اکشن تکیه میکند، یک انفجار خالص از هیجان است. اما هر زمان که سرعت خود را کم میکند تا شخصیتها دیالوگهای سنگین و ملالآور برای دنیاسازی بیان کنند، به یک تجربه طاقتفرسا و خوابآور تبدیل میشود.
شاید این حجم از اکشن برای برخی از تماشاگران کافی باشد، و باید اعتراف کرد که چندین صحنه خشونتبار در این فیلم وجود دارد که با خلاقیت خود، لبخند رضایت را بر لبان هر طرفدار اکشنی مینشاند. اما افسوس که تمام آنچه این سکانسها را احاطه کرده، یک درام به شدت ضعیف و کشدار است.
- هشدار: این مطلب بخشهایی از داستان فیلم بالرینا را فاش میکند (حاوی اسپویل است).
فهرست مطلب
بالرینا چیست؟ اسپینآفی در دنیای جان ویک
همانطور که کمپینهای تبلیغاتی به وضوح نشان دادند، «بالرینا» یک اسپینآف از فرنچایز محبوب «جان ویک» است. شرکت لاینزگیت (Lionsgate) تا جایی پیش رفت که روی پوسترها، عنوان بسیار طولانی و نچسب «از دنیای جان ویک: بالرینا» (From the World of John Wick: Ballerina) را حک کرد، عنوانی که خوشبختانه هرگز روی پرده سینما نمایش داده نمیشود. تمام تریلرها و تیزرها، آدمکش کمحرف و محبوب ما، جان ویک با بازی کیانو ریوز (Keanu Reeves) را در مرکز توجه قرار دادهاند، گویی او یکی از شخصیتهای اصلی داستان است. اگر منصف باشیم، جان ویک در بخش پایانی فیلم نقشی بزرگتر از آنچه انتظار میرفت ایفا میکند، اما حضور او در نهایت چیزی بیشتر از یک «حضور افتخاری پر زرق و برق» (Glorified Cameo) نیست. با این حال، کاملاً قابل درک است که چرا تصویر کیانو ریوز روی تمام مواد تبلیغاتی فیلم نقش بسته است: چون همه ما او را دوست داریم.
فیلمهای «جان ویک» به دلایل زیادی موفق بودند: اکشن آنها بینظیر است، فیلمبرداری و کارگردانی شیک و هیجانانگیز است و یک جهانبینی و اسطورهشناسی پیچیده و در حال گسترش برای غرق شدن در آن وجود دارد. اما بیایید صادق باشیم: بزرگترین جاذبه این فیلمها تماشای کیانو ریوز در حال سلاخی کردن صدها نفر است. ما لزوماً به «میز بالا» (High Table) یا قوانین هتل کونتیننتال (The Continental) اهمیت نمیدهیم؛
ما به تماشای جان ویک در میان تمام این هرجومرج اهمیت میدهیم. این فرضیهای است که خود این فرنچایز قبلاً آن را اثبات کرده است: آخرین باری که کسی درباره سریال تلویزیونی کانتیننتال (The Continental)، اسپینآف بدون حضور کیانو ریوز، صحبت کرد کی بود؟ آیا اصلاً به یاد داشتید که چنین سریالی وجود داشته است؟ احتمالاً نه. این موضوع نشان میدهد که روح این مجموعه، خودِ جان ویک است و «بالرینا» با وجود تلاشهایش، نمیتواند این خلأ را پر کند.
داستان و شخصیتپردازی: پاشنه آشیل بالرینا
در حالی که کیانو ریوز لحظاتی برای شلیک با اسلحه در «بالرینا» پیدا میکند، فیلم در تلاش است تا فرنچایز را با یک شخصیت اصلی جدید، یعنی ایو ماکارو (Eve Macarro) با بازی آنا د آرماس (Ana de Armas)، در مسیری تازه قرار دهد. باید به اعتبار آنا د آرماس گفت که او به عنوان یک بازیگر جذاب و کاریزماتیک، در این نقش بسیار توانمند ظاهر شده است: ما کاملاً باور میکنیم که او میتواند از پس لتوپار کردن گروهی از مزدوران بینام و نشان برآید و مسیری خونین را در طول فیلم برای خود باز کند.
اما «بالرینا» فاقد آن هرجومرج اپرایی و تقریباً اسطورهای است که فیلمهای جان ویک را به یاد ماندنی کرد. از قضا، حضور گهگاه کیانو ریوز در طول فیلم، بیشتر به یک عامل حواسپرتی تبدیل میشود. داستان جان ویک در فیلمهای خودش آنقدر واضح و متمرکز بود که حضور او در اینجا چندان منطقی به نظر نمیرسد. به نظر بسیار بعید میآید که او کوچکترین اهمیتی به وقایع فیلم «بالرینا» بدهد. چرا به قهرمان جدیدمان، ایو، اجازه ندهیم که در داستان خودش در کانون توجه باشد؟ احتمالاً به این دلیل که داستان او آنقدرها هم جالب نیست.
مانند «جان ویک»، «بالرینا» نیز از «انتقام» به عنوان سکوی پرتاب خود استفاده میکند. زمانی که ایو کودک بود، پدرش توسط مردی مرموز با بازی گبریل برن (Gabriel Byrne) به قتل میرسد. ایو که یتیم شده، توسط گروهی از آدمکشهای آیینی معروف به روسکا روما (Ruska Roma) پذیرفته میشود و به عنوان عضوی از یک مدرسه باله بزرگ میشود که به شاگردانش هم رقص و هم کشتن را میآموزد (این سازمان که توسط آنجلیکا هیوستون (Anjelica Huston) رهبری میشود، اولین بار در جان ویک: بخش ۳ – پارابلوم (John Wick: Chapter 3 – Parabellum) معرفی شد و داستان «بالرینا» بین وقایع آن فیلم و جان ویک: بخش ۴ (John Wick: Chapter 4) اتفاق میافتد). ایو بزرگ میشود و به یک آدمکش/محافظ بسیار ماهر تبدیل میشود و به نظر میرسد که انتقام قتل پدرش را کاملاً فراموش کرده است… تا اینکه یک برخورد تصادفی دوباره آتش انتقام را در وجود او شعلهور میکند.
تمام این اتفاقات در ساعت اول فیلم رخ میدهد و آنقدر خستهکننده و پر از دیالوگهای توضیحی (Exposition) است که به معنای واقعی کلمه حوصله تماشاگر را سر میبرد. آیا این واقعاً چیزی است که میخواهید به ما بدهید، فیلم عزیز؟ این همه کسالت؟ متاسفانه، حضور شخصیتهای دنیای جان ویک مانند وینستون (Winston)، صاحب هتل کانتیننتال با بازی ایان مکشین (Ian McShane) و مرحوم لنس ردیک (Lance Reddick) در نقش شارون (Charon)، دربان هتل، کار چندانی برای بهبود اوضاع انجام نمیدهد و فقط فیلمهای بهتر این مجموعه را به یاد ما میآورد.
شخصیت ایو نیز کمی بیروح و تکبعدی است، هرچند آنا د آرماس تمام تلاش خود را برای جبران این ضعف به کار میگیرد. جان ویک یک شخصیت جذاب بود زیرا کیانو ریوز او را بسیار رواقی و مرموز به تصویر میکشید. بله، او به دنبال انتقام خونین برای قتل یک سگ بامزه بود، اما همزمان با غم و اندوه و دههها خشونت دست و پنجه نرم میکرد. ما میتوانستیم سنگینی دنیا را بر روی شانههای کیانو ریوز حس کنیم. در مقابل، ایو مانند یک لوح سفید است. جان ویک با گفتن کلمات بسیار کم، پیچیده به نظر میرسید؛ ایو بیشتر صحبت میکند اما در نهایت یکبعدی جلوه میکند. من کاملاً باور کردم که او قادر به کتک زدن افراد است، اما او را به عنوان یک شخصیت، چندان گیرا نیافتم.
سکانسهای اکشن: نقطه قوت انکارناپذیر فیلم
اما همه چیز از دست نرفته است. «بالرینا» سرانجام زمانی هیجانانگیز میشود که ایو را درگیر مجموعهای از سکانسهای اکشن به طور فزایندهای عجیب و غریب (و البته تحسینبرانگیز) میکند. اینجاست که فیلم نفس میکشد و به چیزی تبدیل میشود که طرفداران برای آن به سینما آمدهاند.
در یکی از سکانسها، ایو با استفاده از چندین نارنجک دستی با گروهی از آدمهای بد مبارزه میکند. باید اعتراف کرد: من هرگز چنین چیزی را در یک فیلم اکشن ندیدهام و تماشای آن بسیار سرگرمکننده است (در یک صحنه، او یک نارنجک را در دهان یک بیچاره فرو میکند و سپس از یک در فلزی برای محافظت از خود در برابر انفجار استفاده میکند). همین خلاقیت در صحنهای دیگر نیز دیده میشود که در آن ایو و یک شخصیت دیگر شروع به خرد کردن بشقابهای شام روی سر یکدیگر میکنند، انگار که در میان یک نمایش سه کلهپوک (Three Stooges) قرار دارند (حتی در فیلم به این گروه کمدی کلاسیک نیز اشاره میشود).
این سکانسها به طور واقعی هیجانانگیز هستند و نبض فیلم را بالا میبرند. البته این سوال پیش میآید که چه مقدار از این صحنهها توسط کارگردان اصلی، لن وایزمن (Len Wiseman)، فیلمبرداری شده و چه مقدار از آن در طول فیلمبرداریهای مجدد (Reshoots) توسط چد استاهلسکی (Chad Stahelski)، کارگردان اصلی فرنچایز جان ویک، خلق شده است. صرف نظر از اینکه چه کسی مسئول این صحنههاست، آنها به قدری خوب هستند که تقریباً فیلم را نجات میدهند. اما مشکل اینجاست که تعداد آنها برای شناور نگه داشتن «بالرینا» کافی نیست.
ایدههای خوب هدر رفته و کارگردانی ضعیف
در فیلم ایدههای جالبی اینجا و آنجا وجود دارد. شخصیت گبریل برن، که «صدراعظم» (The Chancellor) نامیده میشود، یک شهر کامل پر از آدمکش را رهبری میکند که بخشی از یک فرقه هستند. ایده وجود یک فرقه در دنیای پیچیده و هزارتوی «جان ویک» به طور بالقوه هیجانانگیز است. متاسفانه، فیلمنامه که به شی هتن (Shay Hatten) نسبت داده شده، هیچ علاقه واقعی به بررسی اینکه آنها چه کسانی هستند یا چه میخواهند، ندارد.
گبریل برن بازیگر فوقالعادهای است و در اینجا به درستی بداخلاق و جدی است، اما فیلمنامه مطلقاً چیزی برای کار کردن به او نداده است. او بیشتر در صحنه ایستاده و شکایت میکند.
مشکل دیگر این است که فیلمسازی و کارگردانی اغلب تخت و بیروح است. فیلمهای «جان ویک»، به ویژه «جان ویک: بخش ۴»، جشنهای بصری با قابهایی هستند که نفس را در سینه حبس میکنند. «بالرینا» به طرز شگفتآوری از نظر بصری بیمزه و کسلکننده است. رنگبندیها، نورپردازی و حرکت دوربین فاقد آن انرژی و سبک منحصر به فردی است که از دنیای جان ویک انتظار داریم. بله، تماشای آدمکش زیبایی مانند آنا د آرماس که یک شعلهافکن برمیدارد و چند نفر را به خاکستر تبدیل میکند بسیار سرگرمکننده است، اما فیلمی که چنین مفهوم هیجانانگیزی را در خود دارد، نباید اینقدر فراموششدنی به نظر برسد.
تجربهای متناقض: از اوج هیجان تا حضیض خستگی
بالرینا یک تجربه کاملاً متناقض را رقم میزند. بارها و بارها فکر کردم که فیلم من را از دست داده است – اما ناگهان یک سکانس اکشن هوشمندانه، خندهدار و به خوبی طراحی شده از راه میرسید و مرا میخکوب میکرد. نتیجه نهایی نوعی سرگیجه سینمایی به من داد: در یک لحظه از فیلم لذت نمیبردم و در کسری از ثانیه در اوج هیجان بودم و دوباره به حالت خستگی و بیحوصلگی برمیگشتم.
در نهایت، این نوسانات شروع به فرسودن میکند. میدانیم که لاینزگیت مصمم است دنیای «جان ویک» را زنده نگه دارد (آنها قصد دارند حتی با وجود اینکه «جان ویک: بخش ۴» پایانی عالی برای داستان این شخصیت به نظر میرسید، فیلم جدیدی با حضور کیانو ریوز بسازند)، اما «بالرینا» نشان میدهد که این فرمول را فقط تا حدی میتوان کش داد قبل از اینکه همه چیز کهنه و تکراری شود.
نتیجهگیری
بالرینا فیلمی است که با هویتی دوگانه دست و پنجه نرم میکند. از یک سو، سکانسهای اکشن فوقالعاده خلاقانه و سرگرمکنندهای دارد که میتواند هر طرفدار این ژانر را به وجد آورد. آنا د آرماس در نقش اصلی کاملاً متقاعدکننده است و تواناییهای فیزیکی خود را به رخ میکشد. از سوی دیگر، فیلم از یک فیلمنامه ضعیف، شخصیتپردازی سطحی و داستانی کند و پر از توضیحات غیرضروری رنج میبرد. حضور شخصیتهای محبوب دنیای جان ویک نیز بیشتر از آنکه کمکی باشد، حواس را پرت میکند و ضعفهای بالرینا را در مقایسه با فیلمهای اصلی بیشتر به چشم میآورد.