در سالهای اخیر، موج بازسازی انیمیشنهای کلاسیک به سبک لایو اکشن (یا با تصاویر تولید شده رایانهای فوتورئالیستی – Photorealistic Computer Generated Imagery) توسط دیزنی (Disney) با انتقادات فراوانی روبرو شده است. به جز استثناهایی مانند “سیندرلا (Cinderella)”، “پری دریایی کوچولو (The Little Mermaid)” و “کروئلا (Cruella)”، اغلب این بازسازیها نتوانستهاند به پای نسخههای انیمیشنی محبوب برسند. عنصر لایو اکشن اغلب شخصیت و تخیل داستانهای دوستداشتنی را کمرنگ کرده، یا تغییرات، از جمله آهنگهای جدید، نتوانستهاند جادوی نسخه اصلی را تکرار کنند.
با این پیشینه، بسیاری (از جمله نگارنده این سطور) با دیده تردید به خبر ساخت نسخه لایو اکشن “چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم (How to Train Your Dragon – HTTYD)”دریم ورکس انیمیشن (DreamWorks Animation) – بیتردید محبوبترین فرنچایز این استودیو پس از “شرک (Shrek)” (و البته با سیکوئلهای برتر و پختهتر) – نگریستند، هرچند پیشبینی میشد در گیشه موفق باشد. تیزرها و تبلیغات، هرچند با بازگشت موسیقی حماسی جان پاول (John Powell) تاثیرگذار بودند، اما هیچ نشانهای از تغییرات اساسی یا بهبودهای قابل توجه نسبت به نسخه انیمیشن 2010 ارائه نکردند و بیشتر به یک بازسازی صحنه به صحنه شباهت داشتند. واقعیت این است که نسخه انیمیشنی آنقدر عالی است که جای بهبود چندانی ندارد.
پس با آغازی بازدارنده، خوشحالم گزارش دهم که نسخه لایو اکشن “چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم 2025″ بدتر از نسخه اصلی نیست. اما همزمان، با تاسف باید بگویم که این بازسازی به کارگردانی دین دیبلوا (Dean DeBlois) (که خود کارگردان نسخه انیمیشنی بود – اولین باری که کارگردان نسخه انیمیشن، بازسازی لایو اکشن را نیز بر عهده میگیرد) آنقدر به نسخه اصلی وفادار مانده که کیفیتهای نجاتبخش اندکی دارد تا حضورش را در زمانی که نسخه اصلی همچنان باشکوه است، ضروری جلوه دهد.
- هشدار اسپویل: این مطلب ممکن است داستان فیلم را لو بدهد.
فهرست مطلب
داستان: وفاداری مطلق به نسخه انیمیشن
اگر نسخه انیمیشن چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم را دیده باشید، داستان این نسخه لایو اکشن را هم میدانید. برای آنها که ندیدهاند، فیلمنامهای که این بار تنها توسط دین دیبلوا نوشته شده (بدون همراهی ویلیام دیویس – William Davies، هرچند شباهت عجیب فیلمنامه عملاً او را به همنویسنده تبدیل کرده است)، داستان نوجوانی وایکینگ به نام هیکاپ (Hiccup) (ماسون تیمز – Mason Thames، شناخته شده از “بلک فون – The Black Phone”) را روایت میکند که در روستای برک یک حاشیهنشین است.
در حالی که تمام همسن و سالانش جنگجویانی سرسخت و آماده نبرد با اژدهایان هستند – موجوداتی که دائم به روستا حمله کرده، گاوها را میدزدند و خانهها را به آتش میکشند – هیکاپ موجودی دست و پا چلفتی، لاغر اندام و بیشتر متکی به هوش و خلاقیت خود است. این مسئله برای رئیس دهکده، استویک گسترده (Stoick the Vast) (جرارد باتلر – Gerard Butler، که این بار به جای صداگذاری، نقش لایو اکشن را بازی میکند) – که پدر هیکاپ نیز هست – خوشایند نیست.
اما زندگی هیکاپ زمانی دگرگون میشود که یک سلاح مکانیکی ساختهاش، یک خشم شب (Night Fury) – کشندهترین و گریزانترین اژدهای شناخته شده نزد وایکینگها – را به دام میاندازد. با این حال، هیچکس موفقیت او را باور نمیکند و هیکاپ متوجه میشود که نمیتواند این اژدهای سیاه آتشنفس را بکشد. او به تدریج ماهیت واقعی اژدهایان را درک میکند: آنها موجوداتی شرور نیستند که از روی میل به وایکینگها حمله کنند، بلکه توسط آنها سوءتفاهم شدهاند.
متاسفانه، هیکاپ نمیتواند راز دوست اژدهای جدیدش را فاش کند. بنابراین یاد میگیرد که چگونه سوار بر اژدهایی که نامش را “بیدندان (Toothless)” میگذارد (چون در ابتدا دندانهای جمعشوندهاش را نشان نداده بود) پرواز کند. او همچنین راههای صلحآمیز و حیلهگرانهای برای مهار اژدهایان بدون نبرد، در طول تمرینات اژدها که نوجوانان وایکینگ در آن شرکت میکنند، ابداع میکند. این مهارتها او را از یک حاشیهنشین به ستاره محلی تبدیل میکند.
معشوقه روستایی و هممربی او، آسترید (Astrid) (نیکو پارکر – Nico Parker، شناخته شده از “آخرین بازمانده از ما – The Last of Us”) از این موفقیت چندان خوشحال نیست، چرا که او آرزوی ریاست دهکده را دارد و نمیفهمد هیکاپ چطور ناگهان اینقدر در تمرینات مهارت یافته است.
اما همتیمیهای دیگرش یعنی اسناتلوت (Snotlout) (گابریل هاول – Gabriel Howell)، فیشلگز (Fishlegs) (جولین دینسون – Julian Dennison) و خواهر و برادر دوقلو تافنات (Tuffnut) و رافنات (Ruffnut) (هری تروالدوین – Harry Trevaldwyn و برونوین جیمز – Bronwyn James به ترتیب) مشتاق کشف راز مهارتهای او هستند. ماجرا زمانی پیچیدهتر میشود که آسترید راز هیکاپ را کشف میکند و آنها متوجه تهدید وحشتناکتری در لانه اژدهایان میشوند که استویک قسم میخورد خانه آنها را یک بار برای همیشه نابود کند.
بازیها: اجراهای عالی (با یک نقطه ضعف)
حدس بزنید چه میشود؟ داستان در نسخه بازسازی دقیقاً به همین شکل پیش میرود! البته این انتظار میرود وقتی داستان یکسان است، اما فیلمنامه تمام لحظات بهیادماندنی و تمام خطوط طنز را با همان عبارتبندی و گاهی حتی با همان ریتم اجرای دلنشین جی باروخل (Jay Baruchel) در نقش هیکاپ نسخه انیمیشن، کپی کرده است. متاسفانه، اینجا نقطه ضعفی دیگر نیز پدیدار میشود.
ماسون تیمز بدون شک در نقش هیکاپ باصفا و عجیبغریب است، اما همزمان مزایا و معایب یک بازسازی مشابه را به ارث میبرد: تام هالند (Tom Holland) در نقش پیتر پارکر/مرد عنکبوتی (Peter Parker/Spider-Man) در دنیای سینمایی مارول (Marvel Cinematic Universe). اشتباه نشود، هالند اجرایی فوقالعاده در نقش مرد عنکبوتی دارد، اما او تقریباً بیش از حد خوشتیپ و کاریزماتیک است تا بتواند به اندازهای که پیتر پارکر باید ناآشنا و دستوپاچلفتی (Nerdy and Awkward) به نظر برسد. تیمز هم با همین مشکل روبروست، گویی نسخه لایو اکشن پیتر پارکر هالند، مدل موهای جیم هالپرت (Jim Halpert) از “دفتر (The Office)” را داشته باشد! هرچند او جذابیت زیادی دارد و قطعاً اجرایی قابل تحسین ارائه میدهد، اما چیزی در او هست که به طور طبیعی احساس هیکاپ بودن را القا نمیکند.
از سوی دیگر، جرارد باتلر در نقش استویک میدرخشد (چیزی که از ابتدا میدانستیم). باتلر این نقش را پرجراتر و پرتنشتر (Bigger and More Intense) بازی میکند، اما نه آنقدر که برای کمدی اغراق شده باشد. در واقع، اگر یک چیز باشد که بازسازی “چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم” در آن مشابه نسخه اصلی موفق است، افزودن هیجان خام به ماجراست.
هرچند انیمیشن توانایی کشیدن ریسمان قلب شما و بازی با احساسات تماشاگر را دارد، اما چیزی در لایو اکشن وجود دارد که کمی عمیقتر ضربه میزند، حتی در قلمرو فانتزی. دیدن چهره یک انسان که ترس، خشم، اندوه یا هر احساس دیگری را نشان میدهد، اغلب در سطح عمیقتری ارتباط برقرار میکند، زیرا ما به عنوان انسان دیگری آن را بیشتر حس میکنیم. دیدن درد و ناامیدی که چشمان تیمز و باتلر را در طول داستان پر میکند، در واقع از احساسات نسخه اصلی پیشی میگیرد.
همپای قدرت احساسی آنها، نیکو پارکر در نقش آسترید قرار دارد. او در اجرای خود شهامت و اعتقاد راسخ دارد و اغلب میتوان آن را در چشمان بزرگ و پرمعنایش دید. اما در پس آن چشمان، نرمی نیز نهفته است و هنگامی که سرانجام محافظش را پایین میآورد تا هیکاپ را در آغوش بگیرد، میبینید که او جنبه ملایمی برای خنثی کردن سرسختیاش دارد.
موسیقی و صحنههای پرواز: اوج گرفتن در آسمان
کمک بزرگی که میشود، بازگشت جان پاول برای ساخت موسیقی متن بازسازی است. بله، تم آشنا از نسخه اصلی بازگشته، اما موسیقی متن حس بزرگتر و باشکوهتری دارد، شاید برای هماهنگی با مقیاس بزرگتر فیلم که حوزه دیگری است که دین دیبلوا نسخه اصلی “چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم” را کمی در آن بهبود بخشیده است. از آنجا که با شخصیتهای انسانی سروکار داریم، ماجراجویی باید فراتر از زندگی احساس شود.
بنابراین لحظاتی وجود دارد که در لایو اکشن ملموستر ، هیجانانگیزتر و وحشتناکتر به نظر میرسد. به طور خاص، هنگام حمله اژدهایان به وایکینگها در میانه فیلم، یک سکانس اکشن نشان میدهد که چه بر سر جنگجویان میآید، نه اینکه آن را به تخیل ما واگذارد. این مسئله در نقطه اوج فیلم به سطح کاملاً جدیدی میرسد، جایی که اژدهای هیولایی و کایجو-مانند بسیار ترسناکتر و عظیمتر از همتای انیمیشنی خود به نظر میرسد.
در کنار این، صحنههای پرواز در بازسازی “چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم” هم به معنای واقعی و هم مجازی اوج میگیرند (دلیلی که برخی را در تریلر تحت تاثیر قرار داد). اغلب صحنههای مشابه ممکن است ساختگی به نظر برسند، اما تاثیرات بصری این فیلم، پرواز بر پشت اژدهایان را با همان هیجان و جادوی سوار شدن هری پاتر (Harry Potter) بر پشت باکبیک (Buckbeak) در “زندانی آزکابان (Prisoner of Azkaban)” زنده میکند. اما یک عنصر در “چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم” وجود دارد که تاثیرات بصری نمیتواند کاملاً بر آن غلبه کند.
طراحی بیدندان: چالشی حل نشده
در حالی که شخصیت بیدندان همچنان بیاندازه دوستداشتنی است، نسخه فوتورئالیستی او هنوز بیش از حد از همتای انیمیشنی خود وام گرفته است. این یک شمشیر دولبه و شاید کاری غیرممکن برای انجام است. اگر او را واقعیتر طراحی کنید، حالات چهره و رفتارش ممکن است عجیب به نظر برسد، مشابه شخصیتهای بازسازی “شیرشاه (The Lion King)”.
اما اگر به طراحی شخصیت انیمیشنی اصلی نزدیکتر بمانید، این حس ایجاد نمیشود که او به طور هماهنگ در دنیایی واقعی وجود دارد. در حالی که بافت پوست بیدندان و ویژگیهای حیوانی متنوع او با جزئیات بیعیب زنده شدهاند، طراحی شخصیت انیمیشنی هنوز در لایو اکشن عجیب به نظر میرسد، به ویژه زمانی که بقیه اژدهایان برای اینکه به مراتب کمتر کارتونی به نظر برسند، تعدیل شدهاند. این شاید بزرگترین مانعی باشد که فیلم هرگز بر آن غلبه نمیکند. این و ادامه اشتباه ساخت بازسازی لایو اکشن عاری از رنگهای زنده که پیشینیانش را از نظر بصری چنان دلپذیر کرده بود.
نتیجهگیری: ما در خانه خودمان “چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم” را داریم!
بازسازی “چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم” به طور پیشفرض سرگرمکننده است، صرفاً به این دلیل که تقریباً دقیقاً همان داستان موفق سال 2010 را روایت میکند. متاسفانه، به استثنای چند تغییر سبکی و عنصر احساسی انسانی، به نظر نمیرسد که این کافی باشد تا روایت دوباره داستان به شکلی که تقریباً کپی برابر اصل نسخه اصلی به نظر میرسد، را توجیه کند. این فیلم نسخه انیمیشنی را به اوجهای جدید ارتقا نمیدهد، بلکه اثربخشی عناصر خاصی را تنظیم میکند، در اصل سر به سر میشود اما در نهایت به دلیل آشنا بودن بیش از حد قلمرو، عقب میافتد.
البته، شاید کسانی که از فیلمهای انیمیشنی دوری میکنند، بیشتر تمایل داشته باشند این نسخه را ببینند، یا کودکانی که هنوز نسخه انیمیشنی را تجربه نکردهاند، داستان را برای اولین بار ببینند. اما فیلم انیمیشنی از ابتدا به تنهایی بیش از اندازه خوب بود و نیازی نبود تا با چیزی که اساساً یک فیلتر عکس گرانقیمت است، بازسازی شود.
صادقانه بگویم، “چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم” مانند برخی از بازسازیهای دیزنی وحشتناک نیست و تقریباً از همه آنها بهتر است، اما آنقدر قابل توجه نیست که وجودش را توجیه کند. ما در خانه خودمان “چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم” را داریم. این فیلم معادل سینمایی تبدیل تاکو به ناچو است، و حتی اگر ناچو خوشمزه باشد، هیچوقت بعد از گرم کردن مجدد به خوبی اول نیست.