دنیای سینما پر از دنبالههایی است که طرفداران سالها منتظرشان بودهاند و «من افسانه هستم ۲» (I Am Legend 2) بدون شک یکی از موردانتظارترینهاست. پس از گذشت بیش از یک دهه و نیم از اکران فیلم اصلی در سال ۲۰۰۷، خبر ساخت دنبالهی آن با حضور ستارهی اصلی، ویل اسمیت (Will Smith)، و پیوستن مایکل بی. جردن (Michael B. Jordan) به این مجموعه، هیجان زیادی را در میان علاقهمندان به ژانر پساآخرالزمانی و علمی-تخیلی ایجاد کرده است.
اما این دنباله چگونه شکل خواهد گرفت و چه داستانی را روایت خواهد کرد؟ نکتهی کلیدی و غافلگیرکننده این است که فیلم جدید، نه بر اساس پایانبندی سینمایی فیلم اول، بلکه بر پایهی پایان جایگزین آن ساخته خواهد شد؛ تصمیمی که مسیر داستانی را به کلی تغییر میدهد و نویدبخش روایتی عمیقتر و وفادارتر به رمان اصلی نوشتهی ریچارد متیسون (Richard Matheson) است. در این مطلب جامع، به بررسی تمام جزئیات منتشر شده، انتظارات، چالشها و پتانسیلهای فیلم «من افسانه هستم ۲» خواهیم پرداخت.
بازگشت به دنیای پساآخرالزمانی: نگاهی به فیلم اول (من افسانه هستم) برای درک بهتر اهمیت دنباله و تصمیمات داستانی آن، لازم است نگاهی دوباره به فیلم اول «من افسانه هستم» (I Am Legend) محصول ۲۰۰۷ بیندازیم. این فیلم به کارگردانی فرانسیس لارنس و نویسندگی مشترک آکیوا گلدزمن (Akiva Goldsman) و مارک پروتوسویچ، بر اساس رمان مشهور ریچارد متیسون ساخته شد.
فهرست مطلب
داستان فیلم اول
داستان در سال ۲۰۱۲ و در شهر ویرانشدهی نیویورک سیتی (New York City) رخ میدهد، سه سال پس از شیوع یک ویروس مرگبار به نام ویروس کریپین (Krippin Virus). این ویروس که در ابتدا به عنوان درمانی برای سرطان مهندسی شده بود، جهش یافته و تقریباً تمام بشریت را از بین برده یا به موجوداتی جهشیافته، وحشی و حساس به نور فرابنفش تبدیل کرده است که در فیلم با نام «دارکسیکرها» (Darkseekers) یا جستجوگران تاریکی شناخته میشوند. دکتر رابرت نویل (Robert Neville)، با بازی درخشان ویل اسمیت، یک ویروسشناس نظامی است که به نظر میرسد تنها انسان سالم و دارای ایمنی طبیعی در نیویورک (و شاید کل جهان) باشد. او به همراه سگ وفادارش، سَم (Samantha)، در منهتن خالی از سکنه زندگی میکند، روزها به دنبال آذوقه و بازماندگان احتمالی میگردد و شبها در خانهی مستحکم خود پناه میگیرد تا از حملهی دارکسیکرها در امان بماند. نویل همزمان در آزمایشگاه زیرزمینی خود، بیوقفه به دنبال یافتن درمانی برای این ویروس با آزمایش روی حیوانات و دارکسیکرهای به دام افتاده است.
دو پایان متفاوت
یکی از بحثبرانگیزترین جنبههای فیلم اول، پایانبندی آن بود که دو نسخهی متفاوت داشت:
- پایان سینمایی (Theatrical Ending): در این نسخه که در سینماها اکران شد، نویل در نهایت درمانی برای ویروس پیدا میکند. هنگامی که دارکسیکرها به خانهاش هجوم میآورند، او نمونهی خون حاوی درمان را به دو بازماندهی دیگر، آنا (با بازی آلیس براگا (Alice Braga)) و پسر جوانی به نام ایتن (با بازی چارلی تاهان (Charlie Tahan))، میسپارد و آنها را در مکانی امن پنهان میکند. سپس با فداکاری، خود و دارکسیکرهای مهاجم را با یک نارنجک از بین میبرد تا آنا و ایتن بتوانند فرار کرده و درمان را به کلونی بازماندگان در ورمونت برسانند. در این پایان، نویل به عنوان یک قهرمان و افسانهای که جان خود را برای نجات بشریت فدا کرد، جاودانه میشود.
- پایان جایگزین (Alternate Ending): این نسخه که بعداً در نسخههای خانگی فیلم منتشر شد، بسیار به روح رمان اصلی نزدیکتر است. در این پایان، هنگامی که دارکسیکر آلفا و گروهش به آزمایشگاه نویل حمله میکنند، مشخص میشود که هدف آنها نه کشتن نویل، بلکه نجات دارکسیکر مؤنثی است که نویل او را برای آزمایشهایش اسیر کرده بود (و مشخصاً جفتِ دارکسیکر آلفا است). نویل متوجه میشود که این موجودات، هیولاهای بیفکر نیستند، بلکه دارای هوش، احساسات و ساختار اجتماعی هستند. او دارکسیکر مؤنث را آزاد میکند و رهبر گروه نیز از کشتن نویل صرفنظر میکند. نویل با درک وحشتناک اینکه او در چشم این موجودات جدید، خود یک “هیولا” و یک “افسانه” ترسناک بوده که عزیزانشان را میربوده و میکشته، آزمایشهایش را رها کرده و به همراه آنا و ایتن، نیویورک را به مقصدی نامعلوم ترک میکند، اما با دیدگاهی کاملاً دگرگون شده نسبت به جهان و ساکنان جدیدش.
اهمیت پایان جایگزین برای دنباله
تصمیم آکیوا گلدزمن (که نویسندگی دنباله را نیز بر عهده دارد) مبنی بر اینکه «من افسانه هستم ۲» داستان را از پایان جایگزین ادامه دهد، بسیار حیاتی و هوشمندانه است. این انتخاب نه تنها امکان بازگشت منطقی شخصیت رابرت نویل (و در نتیجه ویل اسمیت) را فراهم میکند، بلکه درها را به روی کاوش مضامین عمیقتر و پیچیدهتر رمان متیسون باز میکند؛ مضامینی چون تعریف انسانیت، اخلاق در دنیای پساآخرالزمانی و تغییر جایگاه انسان در اکوسیستم جدید.
چرا دنباله؟ چالشها و ایدههای اولیه
پس از موفقیت فیلم اول، صحبتهایی دربارهی ساخت دنباله یا پیشدرآمد وجود داشت، اما سالها این پروژه در هالهای از ابهام قرار داشت. ویل اسمیت در مصاحبههای اخیر فاش کرده است که آکیوا گلدزمن در ابتدا ایدهی ساخت یک پیشدرآمد (Prequel) را مطرح کرده بود. این پیشدرآمد احتمالاً قرار بود بر روزهای اولیهی شیوع ویروس کریپین و فروپاشی تمدن تمرکز کند و شاید گذشتهی رابرت نویل پیش از تنها شدنش را به تصویر بکشد.
مشکلات ایدهی پیشدرآمد:
اگرچه ایدهی کاوش در منشأ فاجعه میتوانست جذاب باشد، اما با چالشهای مهمی روبرو بود:
- 1.سن بازیگر: با گذشت نزدیک به دو دهه از فیلم اول، متقاعد کردن مخاطبان مبنی بر اینکه ویل اسمیت نقش نسخهی جوانتر شخصیت خود در سال ۲۰۰۷ را بازی میکند، بسیار دشوار و احتمالاً نیازمند استفادهی گسترده از تکنولوژی جوانسازی دیجیتال بود که همیشه نتیجهی رضایتبخشی ندارد.
- 2.محدودیت داستانی: داستانهای پیشدرآمد اغلب از این مشکل رنج میبرند که مخاطب از قبل پایان ماجرا (یعنی وقوع فاجعهی اصلی) را میداند و این میتواند تعلیق و جذابیت داستان را کاهش دهد.
- 3.فاصله از مضامین اصلی رمان: تمرکز بر فروپاشی اولیه، احتمالاً فیلم را از مضامین فلسفی و جامعهشناختی عمیق رمان متیسون که به تحول جامعه و جایگاه نویل در آن میپردازد، دور میکرد.
مزایای ساخت دنباله بر اساس پایان جایگزین
در مقابل، تصمیم برای ساخت دنبالهای که پایان جایگزین را مبنا قرار میدهد، بسیار هیجانانگیزتر و پرپتانسیلتر به نظر میرسد:
- 1.بازگشت ویل اسمیت: این انتخاب بهطور طبیعی امکان بازگشت ویل اسمیت در نقش نمادین رابرت نویل را فراهم میکند، بدون نیاز به توجیهات داستانی پیچیده یا جلوههای ویژه برای جوانسازی.
- 2.کاوش در دنیای جدید: دنباله میتواند دنیای «من افسانه هستم» را فراتر از نیویورک گسترش دهد و جوامع دیگر (چه انسانی و چه جهشیافته) و نحوهی بقا و تعامل آنها را نشان دهد.
- 3.وفاداری به رمان: مهمتر از همه، این مسیر داستانی امکان پرداختن به ایدهی مرکزی رمان متیسون را فراهم میکند: جایی که نویل، پس از سالها شکار و آزمایش روی مبتلایان، درمییابد که آنها جامعهی خود را تشکیل دادهاند و او در نظر آنها یک هیولای ترسناک و یک “افسانه” است که در روز بیرون میآید و آنها را میکشد. پایان جایگزین فیلم اول، این درک تکاندهنده را برای نویل آغاز کرد و دنباله میتواند این تحول شخصیتی و پیامدهای آن را به طور کامل بررسی کند.
چارچوب داستانی
- زمان: داستان چندین دهه پس از وقایع فیلم اول (که در سال ۲۰۱۲ جریان داشت) رخ میدهد. این پرش زمانی امکان بررسی تغییرات بلندمدت در جهان، تکامل احتمالی دارکسیکرها و شکلگیری جوامع جدید را فراهم میکند.
- شخصیتها: رابرت نویل (ویل اسمیت): او زنده است و احتمالاً با درک جدید خود از دارکسیکرها دست و پنجه نرم میکند. آیا او همچنان به دنبال درمان است یا راهی برای همزیستی یافته؟ آیا او تنها مانده یا به گروهی پیوسته است؟ شخصیت او احتمالاً بسیار متفاوت از آن چیزی خواهد بود که در فیلم اول دیدیم؛ شاید خستهتر، محتاطتر و درگیرتر با معضلات اخلاقی.
- شخصیت مایکل بی. جردن: اطلاعات کمی دربارهی نقش او وجود دارد، اما ویل اسمیت اشاره کرده که شخصیت جردن، رهبر یک گروه یا سکونتگاه از بازماندگان در کانکتیکات (Connecticut) است – مکانی متفاوت از کلونی ورمونت که در فیلم اول به آن اشاره شد. این شخصیت میتواند نقش مهمی در به چالش کشیدن دیدگاههای نویل یا همکاری با او داشته باشد.
- مکان: داستان احتمالاً فراتر از نیویورک خواهد رفت و حداقل بخشی از آن در کانکتیکات و سکونتگاه تحت رهبری شخصیت جردن رخ میدهد.
نتیجهگیری
«من افسانه هستم ۲» پروژهای هیجانانگیز است که پس از سالها انتظار، بالاخره در مسیر تولید قرار گرفته است. تصمیم هوشمندانه برای ادامه دادن داستان از پایان جایگزین فیلم اول، بازگشت ویل اسمیت و اضافه شدن مایکل بی. جردن، همگی نویدبخش دنبالهای هستند که میتواند نه تنها یک فیلم اکشن و سرگرمکننده، بلکه اثری عمیقتر و وفادارتر به مضامین تکاندهندهی رمان کلاسیک ریچارد متیسون باشد. اینکه رابرت نویل چگونه با واقعیت جدید جهان و جایگاه خود در آن کنار میآید و رابطهی او با شخصیت مرموز مایکل بی. جردن چگونه شکل میگیرد، سؤالات اصلی هستند که بیصبرانه منتظر پاسخ آنها در فیلم نهایی هستیم. این دنباله پتانسیل آن را دارد که به یکی از رویدادهای مهم سینمایی سالهای آینده تبدیل شود.