نقد و بررسی فصل 1 سریال آیرون هارت مارول (Ironheart)

دنیای سینمایی مارول (MCU) در سال‌های اخیر به یک نقطه عطف عجیب رسیده است. پس از حماسه بی‌نظیر «پایان بازی»، بسیاری از فیلم‌ها و سریال‌های این فرنچایز با انتقاداتی مبنی بر خستگی، تمرکز بیش از حد بر رویدادهای کیهانی و از دست دادن آن «جادوی خاص» مواجه شده‌اند. در چنین فضایی، سریال آیرون هارت (Ironheart) از دیزنی پلاس (Disney+) مانند یک نفس عمیق و تازه از راه می‌رسد.

این سریال که بر روی شخصیت ری‌ری ویلیامز تمرکز دارد، با هوشمندی از آشوب‌های چندجهانی فاصله می‌گیرد و داستانی کوچک، شخصی و به شدت انسانی را روایت می‌کند. در این نقد و بررسی جامع، به تمام جنبه‌های فصل اول این سریال می‌پردازیم و تحلیل می‌کنیم که چگونه آیرون هارت توانسته فرمول موفقیت مارول را دوباره کشف کند.

  • هشدار: این مطلب بخش‌هایی از داستان فصل اول سریال آیرون هارت را فاش می‌کند.

بازگشت به ریشه‌ها: چرا آیرون هارت یک غافلگیری خوشایند است؟

تصویر آیرون هارت مارول

اولین چیزی که در مورد آیرون هارت توجه شما را جلب می‌کند، مقیاس «کوچک» آن است. داستان عمدتاً در یک محله از شهر شیکاگو (Chicago) اتفاق می‌افتد. به جز شخصیت اصلی، سایر کاراکترها جدید هستند و به جای اینکه به گوشه‌ای دیگر از دنیای مارول متصل باشند، کاملاً با محیط اطراف خود درآمیخته‌اند.

ارجاعات و «ایستر اگ‌ها» به حداقل رسیده‌اند و خبری از پورتال‌های آسمانی، هرج‌ومرج‌های چندجهانی و تهدیدات پایان‌دهنده دنیا نیست. تهدید اصلی داستان از کینه‌های شخصی، انتخاب‌های دردناک دوران بلوغ و درگیری‌های خیابانی نشأت می‌گیرد. حتی سکانس‌های اکشن نیز به جای عظمت‌طلبی، بر روی صراحت و تأثیرگذاری تمرکز دارند.

دومین نکته، و شاید مهم‌ترین آن، این است که این مقیاس کوچک، بزرگ‌ترین نقطه قوت سریال است. آیرون هارت به ما یادآوری می‌کند که مؤثرترین داستان‌های مارول، آن‌هایی هستند که در وهله اول به شخصیت‌هایشان خدمت می‌کنند و در وهله دوم به فرنچایز. تماشای این سریال شش قسمتی برای دنبال کردن فیلم بعدی مارول «ضروری» نیست؛ شما می‌توانید بدون دیدن آن به راحتی فیلم «انتقام‌جویان: روز رستاخیز» (Avengers: Doomsday) را تماشا کنید.

اما دقیقاً همین «غیرضروری» بودن آن برای روایت بزرگ‌تر MCU است که آن را به چنین اثر دلپذیری تبدیل کرده است. این سریال یک «تکلیف مدرسه» نیست که شما را برای امتحان بعدی آماده کند؛ بلکه خوشحال است که به تنهایی بایستد، داستان خود را بگوید و فقط روی شخصیت‌هایش تمرکز کند. این سریال، داستان ساده دختری به نام ری‌ری، خانواده‌اش، دوستانش و زره روباتیکی است که هم بزرگ‌ترین موهبت و هم تراژیک‌ترین نفرین اوست. با بازگشت به این اصول اولیه، آیرون هارت جوهره‌ای را به تصویر می‌کشد که باعث شد ما در ابتدا عاشق داستان‌های مارول شویم.

داستان ری‌ری ویلیامز: از MIT تا خیابان‌های شیکاگو

تصویر آیرون هارت مارول

اگرچه آیرون هارت از نظر فنی دنباله‌ای برای فیلم «پلنگ سیاه: واکاندا تا ابد» (Black Panther: Wakanda Forever) محسوب می‌شود که در آن برای اولین بار با نابغه جوان تکنولوژی، ری‌ری ویلیامز (Riri Williams) با بازی درخشان دومینیک تورن (Dominique Thorne) آشنا شدیم، اما سریال هوشمندانه عمل می‌کند و از شما نمی‌خواهد حتی یک فریم از آن فیلم را به خاطر داشته باشید.

داستان با یک اشاره چند ثانیه‌ای به وقایع واکاندا آغاز می‌شود و سپس به سرعت وارد قصه اصلی خود می‌شود: ری‌ری در دانشگاه معتبر ام‌آی‌تی (MIT) با مشکلات زیادی دست‌وپنجه نرم می‌کند، در نهایت اخراج می‌شود و با یک زره آسیب‌دیده و بدون هیچ سرمایه‌ای برای به ثمر رساندن نبوغش، به خانه خود در شیکاگو بازمی‌گردد.

دختری که آرزوهای تونی استارک (Tony Stark) و مرد آهنی (Iron Man) را در سر دارد، در چنین شرایطی چه باید بکند؟ پاسخ سریال به این سؤال، جسورانه و غیرمنتظره است: ری‌ری برای تأمین هزینه‌های خود و ساخت زره جدیدش، به یک گروه تبهکار کوچک می‌پیوندد که در زمینه سرقت‌های با فناوری پیشرفته فعالیت می‌کنند. او امیدوار است که بتواند بدون آلوده کردن بیش از حد روحش، حساب بانکی خود را پر کند.

آیرون هارت از این فرض داستانی، تنش واقعی و درگیری‌های اخلاقی عمیقی خلق می‌کند. سرقت‌های اولیه ری‌ری که حال و هوایی شبیه فیلم «یازده یار اوشن» (Ocean’s 11) دارند، به تدریج جای خود را به کارهای کثیف‌تر و خطرناک‌تری می‌دهند. این مسیر باعث ایجاد شکاف در حلقه دوستان و خانواده او می‌شود و او را در یک دوراهی سخت قرار می‌دهد.

در حالی که سکانس‌های اکشن و هیجان‌انگیز به اندازه کافی جذاب هستند، قلب واقعی سریال در لحظاتی می‌تپد که ری‌ری زره خود را به تن ندارد: زمانی که با مادرش دوباره ارتباط برقرار می‌کند، با دوستان قدیمی‌اش وقت می‌گذراند، گوشه و کنارهای عجیب و غریب محله‌اش را دوباره کشف می‌کند و حتی یک دوستی غیرمنتظره با یک جوان تنها و دست‌وپاچلفتی به نام جو (Joe) با بازی فوق‌العاده شیرین و صحنه‌دزد آلدن ارنرایک (Alden Ehrenreich) برقرار می‌کند.

شخصیت‌ها، قلب تپنده سریال آیرون هارت

تصویر آیرون هارت مارول

موفقیت آیرون هارت بیش از هر چیز مدیون شخصیت‌پردازی قوی و بازی‌های درخشان بازیگرانش است. سریال به خوبی درک کرده که اگر مخاطب به شخصیت‌ها اهمیت ندهد، بزرگ‌ترین نبردهای کیهانی نیز بی‌معنی خواهند بود.

  • ری‌ری ویلیامز (دومینیک تورن):

دومینیک تورن پس از اینکه در فیلم «واکاندا تا ابد» در حاشیه قرار گرفته بود، در اینجا فرصت پیدا می‌کند تا یک شخصیت کامل و چندبعدی را به نمایش بگذارد. ری‌ری او فقط یک نابغه تکنولوژی نیست؛ او دختری است که با غم از دست دادن بهترین دوستش دست‌وپنجه نرم می‌کند، دچار حملات پانیک ناشی از استرس می‌شود و در عین حال، اراده‌ای پولادین برای رسیدن به اهدافش دارد. تورن با ظرافت تمام، این پیچیدگی‌ها را به تصویر می‌کشد و باعث می‌شود مخاطب با او عمیقاً همذات‌پنداری کند.

  • ناتالی (لیریک راس):

در مرکز تمام انگیزه‌ها و درگیری‌های درونی ری‌ری، خاطره بهترین دوستش، ناتالی (Natalie) با بازی لیریک راس (Lyric Ross) قرار دارد که به طرز غم‌انگیزی از دنیا رفته است. یاد و خاطره ناتالی در هر لحظه از زندگی ری‌ری حضور دارد و سریال با حساسیتی مثال‌زدنی، به موضوع غم و اندوه می‌پردازد. اگرچه ناتالی از نظر فیزیکی حضور ندارد (البته باید به یاد داشت که مرگ در دنیای کمیک معنای متفاوتی دارد)، اما پویایی رابطه او با ری‌ری از طریق فلش‌بک‌ها، به سریال انرژی شیرین و پایداری می‌بخشد و به عنوان قطب‌نمای اخلاقی ری‌ری عمل می‌کند.

  • جو (آلدن ارنرایک) و دیگران:

آلدن ارنرایک در نقش «جو» یکی از غافلگیری‌های بزرگ سریال است. او با یک شیرینی و سادگی دلنشین، شخصیتی را خلق می‌کند که به سرعت در دل مخاطب جا باز می‌کند. دوستی غیرمنتظره او با ری‌ری یکی از بهترین بخش‌های سریال است و طرفداران کتاب‌های کمیک با علاقه و دقت ویژه‌ای او را تماشا خواهند کرد، زیرا مشخص است که داستان بیشتری برای این شخصیت وجود دارد. علاوه بر این، شخصیت‌های فرعی مانند مادر ری‌ری و دوستان محله‌اش، به دنیای سریال عمق و بافت واقعی می‌بخشند و حس تعلق به یک جامعه کوچک را تقویت می‌کنند.

نبرد علم و جادو: یک ایده نو در دنیای مارول

تصویر آیرون هارت مارول

با تمام این‌ها، آیرون هارت هنوز یک داستان کمیک‌بوکی است که در دنیایی پر از شگفتی‌های غیرممکن جریان دارد. سریال در این زمینه کاری را انجام می‌دهد که تاکنون در هیچ داستان MCU به طور کامل به آن پرداخته نشده بود: کاوش عمیق در تضاد و تقابل «علم در برابر جادو». بله، مرد آهنی و دکتر استرنج (Doctor Strange) قبلاً با هم تیم شده‌اند، اما هیچ فیلمی فرصت این را نداشته که واقعاً سرعت خود را کم کند و پیامدهای جذاب و نرد گونه‌ی رویارویی یک ابرقهرمان مبتنی بر تکنولوژی با موجودی با قدرت‌های ماوراء طبیعی و معنوی را بررسی کند.

شخصیت شرور اصلی سریال، یک رهبر گروه تبهکار نفرین‌شده به نام هود (The Hood) با بازی آنتونی راموس (Anthony Ramos) است. اگرچه بازی راموس کمی نوسان دارد و آن کاریزمای شرورانه و کثیف لازم برای این نقش را کاملاً منتقل نمی‌کند، اما پیامدهای برخورد دنیای او با دنیای ری‌ری به قدری جذاب است که حتی خسته‌ترین طرفداران مارول را نیز کنجکاو خواهد کرد. به خصوص زمانی که مشخص می‌شود قدرت‌های هود باید از جایی آمده باشد… یا از کسی. این سرنخ، درهایی را به روی احتمالات هیجان‌انگیزی در مورد منشأ این قدرت‌های جادویی (شاید ارتباط با دورمامو یا دیگر موجودات عرفانی مارول؟) باز می‌کند و پتانسیل داستانی بزرگی برای آینده ایجاد می‌کند.

اکشن و کارگردانی: تمرکز بر کیفیت به جای کمیت

وقتی آیرون هارت روی دور می‌افتد، به طرز چشمگیری رضایت‌بخش‌تر از دیگر سریال‌های مارول است که بر رویدادهای کیهانی و نابودکننده زمین تکیه می‌کنند. هیچ اتفاقی در طول این شش قسمت پرتراکم و خوش‌ریتم، تأثیر مستقیمی بر کل دنیای سینمایی مارول ندارد، اما زندگی ری‌ری و دوستان (و دشمنانش) را برای همیشه تغییر می‌دهد. از آنجایی که ما به ری‌ری و حلقه کوچک اطرافیانش اهمیت می‌دهیم، رویدادهای نسبتاً کوچک، برایمان بزرگ و حیاتی به نظر می‌رسند، زیرا سریال از ما می‌خواهد که آن‌ها را شخصی تلقی کنیم.

نکته قابل توجه این است که بهترین سکانس اکشن سریال، یک درگیری در رستوران وایت کسل (White Castle) است، جایی که ری‌ری باید تنها با چند ابزار محدود و هوش خود زنده بماند. این سکانس به این دلیل موفق است که ما قبلاً روی این شخصیت‌ها و گرفتاری‌هایشان سرمایه‌گذاری کرده‌ایم و نگران سرنوشت آن‌ها هستیم، نه اینکه در حال فکر کردن به اتفاقات دیگر در MCU باشیم. این یک رویکرد هوشمندانه است که نشان می‌دهد اکشن مؤثر، نیازی به انفجارهای عظیم ندارد، بلکه به تنش و درام شخصی وابسته است.

نتیجه‌گیری از آیرون هارت

دنیای سینمایی مارول در حال حاضر در وضعیت نامشخصی قرار دارد. بسیاری از سریال‌های دیزنی پلاس با شکست مواجه شده‌اند و فیلم‌ها نیز بازدهی کمتری در گیشه داشته‌اند. به نظر می‌رسد همه چشم‌ها به پروژه‌های بزرگی مانند «انتقام‌جویان» دوخته شده است. اما آیرون هارت آن «راز موفقیت» را به یاد می‌آورد که همه ما را در ابتدا عاشق MCU کرد: شخصیت‌ها. اگر کاری کنید که ما عاشق شخصیت‌ها شویم، جهان اطراف آن‌ها خود به خود شکل می‌گیرد و جذاب می‌شود.

آیرون هارت با امتیاز ۵ از ۱۰، یک سریال بی‌نقص نیست (شخصیت شرور می‌توانست بهتر باشد)، اما یک گام کاملاً درست در مسیری درست است. این سریال یک اثر کوچک، صمیمی و پر از قلب است که ثابت می‌کند داستان‌های ابرقهرمانی هنوز هم می‌توانند بدون تکیه بر مقیاس‌های کیهانی، شگفت‌انگیز و تأثیرگذار باشند. بعد از شش قسمت، من کاملاً مطمئنم که عاشق ری‌ری ویلیامز و حلقه کوچک متحدانش شده‌ام. و شاید حتی برخی از دشمنانش. اگر از فرمول تکراری مارول خسته شده‌اید، آیرون هارت همان هوای تازه‌ای است که به آن نیاز دارید.

نظرات

دیدگاه خود را با ما به اشتراک بگذارید