در چشمانداز سینمای سال ۲۰۲۵ که مملو از دنبالههای پرهزینه و فیلمهای ابرقهرمانی است، گاهی یک اثر مستقل، بیادعا و عمیقاً انسانی ظهور میکند که همچون نسیمی تازه، روح مخاطب را نوازش میدهد. فیلم متاسفم، عزیزم (Sorry, Baby) دقیقاً چنین اثری است؛ یک فیلم اول خیرهکننده از نویسنده، کارگردان و بازیگر اصلی آن، اوا ویکتور (Eva Victor)، که با ظرافت و هوشمندی، داستانی پیچیده درباره تروما، بهبود و قدرت شفابخش دوستی را روایت میکند.
این فیلم که به عنوان یکی از بهترین آثار اول سال شناخته میشود، نه با جلوههای ویژه، بلکه با صداقت برهنه و شخصیتپردازی بینظیرش، قلبها را تسخیر میکند. متاسفم، عزیزم یک مطالعه شخصیتی عمیق است که با نگاهی سخاوتمندانه و پانورامیک به یک تراژدی شخصی، به جهانشمولی دست مییابد و به ما یادآوری میکند که در تاریکترین لحظات، نجات دادن خودمان، ارزش تلاش کردن را دارد.
- هشدار: این مطلب داستان فیلم متاسفم، عزیزم (Sorry, Baby) را به طور کامل اسپویل میکند.
فهرست مطلب
قلب تپنده داستان: دوستیای که زندگی میبخشد
در مرکز فیلم، رابطهای قرار دارد که با سرزندگی و صمیمیتی بیتکلف به تصویر کشیده شده است: پیوند میان اگنس (Agnes) با بازی خود اوا ویکتور، و بهترین دوست باردارش، لیدی (Lydie) با بازی درخشان نائومی آکی (Naomi Ackie). آنها که همکلاسیهای سابق در مقطع تحصیلات تکمیلی بودهاند، چنان نزدیکی و گرمای ملموسی دارند که گویی سالهاست بخشی از زندگی یکدیگرند. اگنس، با شخصیت عجیب و غریب و دوستداشتنیاش، و لیدی، به عنوان نیروی متعادلکننده و تکیهگاه او، یک زوج مکمل و بینهایت باورپذیر را تشکیل میدهند.
فیلمنامه ویکتور در به تصویر کشیدن این رابطه، استادانه عمل میکند. دیالوگهای آنها سرشار از شوخیهای خودمانی، درک متقابل و حمایتی بیقید و شرط است. این دوستی، لنگرگاه عاطفی فیلم است؛ پناهگاهی امن که اگنس پس از تجربه یک رویداد ویرانگر، به آن پناه میبرد. اگنس نیروی خلاق و کمی نامتعارف است، در حالی که لیدی با آرامش و منطق خود، او را روی زمین نگه میدارد. این پویایی، نه تنها به فیلم گرما میبخشد، بلکه بستری را فراهم میکند تا پیچیدگیهای روند بهبودی اگنس به شکلی واقعی و قابل لمس به نمایش درآید.
روایتی که از قراردادها سرپیچی میکند: قدرت داستانگویی غیرخطی
یکی از جسورانهترین و در عین حال هوشمندانهترین تصمیمات اوا ویکتور، انتخاب ساختار روایی غیرخطی برای فیلم است. متاسفم، عزیزم به جای روایت داستان به ترتیب زمانی، در زمان به عقب و جلو میرود و تکههایی از چند سال زندگی اگنس را به ما نشان میدهد. این انتخاب، صرفاً یک تمهید سبکی نیست، بلکه ابزاری قدرتمند برای جان بخشیدن به مفهوم خوشبینی است.
فیلم با صحنهای آغاز میشود که اگنس در حال بهبودی است. ما او را ابتدا در وضعیتی امن و آرام ملاقات میکنیم، پیش از آنکه حتی بدانیم چه بر سر او آمده است. وقتی لیدی پس از گذراندن یک آخر هفته با او خداحافظی میکند، نگرانیاش برای وضعیت روحی اگنس مشهود است، اما اگنس به او اطمینان میدهد که بدترین قسمت ماجرا گذشته و شاید حتی برای شروع یک رابطه عاطفی جدید آماده باشد.
این ساختار، به شکلی هوشمندانه، بار سنگین و طاقتفرسای تماشای مستقیم یک فاجعه را از دوش مخاطب برمیدارد. فیلم به ما این نوید را میدهد که قهرمان داستان زنده میماند و راهی برای ادامه پیدا میکند. سپس، به تدریج و در بخشهایی که در گذشته نزدیک اتفاق میافتند، جزئیات تکاندهنده تعرض و مسیر دشواری که اگنس برای رسیدن به یک حس عادی جدید طی کرده است، آشکار میشود. این رویکرد به فیلم اجازه میدهد تا بدون آنکه امید را از بین ببرد، به عمق تاریکی سفر کند و نشان دهد که بهبودی، یک فرآیند خطی و مستقیم نیست، بلکه مسیری پر از فراز و نشیب، بازگشت به عقب و حرکتهای کوچک رو به جلو است.
رویارویی با تروما: ظرافت، خویشتنداری و طنزی دقیق
موضوع اصلی فیلم، تعرض جنسی به اگنس توسط استاد و مربی سابقش است. این موضوع حساس میتوانست به راحتی به یک درام سنگین و کلیشهای تبدیل شود، اما «متاسفم، عزیزم» با رویکردی کاملاً متفاوت، به آن میپردازد. فیلم به جای نمایش صریح و بیپرده تعرض، آن را تنها با نماهای خارجی از خانهای که حادثه در آن رخ داده، به صورت ضمنی نشان میدهد. دوربین هرگز وارد آن مکان نمیشود. این تصمیم کارگردانی، نشاندهنده احترامی عمیق به شخصیت و تماشاگر است و تمرکز را از خود عمل خشونتآمیز به پیامدهای ویرانگر آن منتقل میکند.
در عوض، فضاهای داخلی خانهای که اگنس آن را به پناهگاه خود در برابر دنیا تبدیل کرده، به لوکیشن اصلی فیلم بدل میشوند. فیلم استدلال میکند که تنها راه رو به جلو، نه مقاومت قهرمانانه یا انتقام کاتارتیک، بلکه نشستن با حس خیانت و ناتوانی پس از قربانی شدن و اجازه دادن به آنها برای طی کردن مسیر طبیعیشان است.
این یک پیام قدرتمند و صادقانه است: هیچ میانبری برای بهبودی وجود ندارد و هیچ تضمینی نیست که از آن سوی اندوه، سالم بیرون بیاییم. اما این تلاش برای نجات خود، ارزشمند است. طنز دقیقی که در فیلمنامه ویکتور وجود دارد، یکی دیگر از نقاط قوت غیرمنتظره آن است. این طنز، تلخی موضوع را تعدیل میکند و به اگنس اجازه میدهد تا از طریق شوخطبعی گزنده، با آشفتگی ذهنی خود کنار بیاید.
نبرد درونی اگنس: جدال عقل و احساس
اوا ویکتور شخصیت اگنس را نه تنها به عنوان یک قربانی دلسوزیبرانگیز، بلکه به عنوان یک فرد باهوش و درخشان به تصویر میکشد که هوش آکادمیکش به او کمک میکند تا موقعیت ناگوار خود را با خویشتنداری تحلیل کند، نه به شیوهای غریزی و خودویرانگر. او تلاش میکند تا زخم خود را “روشنفکرانه” بررسی کند، اما این کار مانع از سوزش آن نمیشود. این دوگانگی، عمق فوقالعادهای به شخصیت اگنس میبخشد.
ما میبینیم که او چگونه با خشم و رنجش دست و پنجه نرم میکند. در لحظاتی، شاید آرزو کند دفتر متجاوزش را به آتش بکشد، اما در لحظاتی دیگر، در مورد اینکه آیا زندانی شدن او راهحل نهایی است، دچار تردید میشود. این پیچیدگی در صحنه هیئت منصفه به اوج خود میرسد، جایی که یکی از تکاندهندهترین سوالات زمانه ما مطرح میشود: ما از متجاوزان چه انتظاری داریم؟ آیا حبس راهحل است یا مسیر دیگری برای عدالت یا حتی کفاره وجود دارد؟ امید اگنس این است که فرد متجاوز از کرده خود درس بگیرد و تغییر کند، نه اینکه صرفاً بدون تغییر پشت میلهها بماند. این نگاه بالغانه، فیلم را از یک داستان انتقام ساده فراتر میبرد.
آینههایی رو به دنیای اگنس: نقش شخصیتهای مکمل
یکی از نشانههای استعداد استثنایی اوا ویکتور، توانایی او در خلق شخصیتهای مکمل به یاد ماندنی و باورپذیر است. هر کدام از این شخصیتها، حتی آنهایی که تنها در یک صحنه حضور دارند، نقشی حیاتی در سفر اگنس ایفا میکنند.
- پروفسور پرستون دکر (Professor Preston Decker) با بازی لوئیس کانکلمی (Louis Cancelmi): او متجاوز و منبع ترومای اگنس است. فیلم او را نه یک هیولای تکبعدی، بلکه یک انسان دارای نقص نشان میدهد که از قدرت خود سوءاستفاده کرده است. این رویکرد، سوالات پیچیدهتری را در مورد مسئولیت و عدالت مطرح میکند.
- گوین (Gavin) با بازی لوکاس هجز (Lucas Hedges): همسایه بالغ و در عین حال به طرز دستوپاچلفتیای دلربای اگنس. او نماد امیدی برای شروع دوباره است. صحنهای که گوین و اگنس در وان حمام با هم به اشتراک میگذارند، یکی از زیباترین لحظات فیلم است. آنها از نظر فیزیکی برهنه هستند، اما از نظر عاطفی حتی برهنهترند. همین وان، پیشتر شاهد شکستهترین لحظات اگنس بوده و اکنون به مکانی برای صمیمیتی قلبی تبدیل میشود که شاید اگنس آن را غیرممکن میپنداشت. این صحنه، نمادی قدرتمند از قدرت شفابخش زمان و اعتماد دوباره است.
- پیت (Pete) با بازی جان کارول لینچ (John Carroll Lynch): صاحب یک رستوران بداخلاق که تنها در یک صحنه حضور دارد اما تأثیری ماندگار میگذارد. او پس از یک اتفاق که یادآور تعرض برای اگنس است، با یک ساندویچ و یک گفتگوی صادقانه، به او شفقت نشان میدهد. این لحظه کوتاه نشان میدهد که مهربانی میتواند از غیرمنتظرهترین جاها سرچشمه بگیرد.
- ناتاشا (Natasha) با بازی کلی مککورمک (Kelly McCormack): همکلاسی اگنس که یک رقابت یکطرفه با او دارد. حضور او با چهره همیشه ناراضی و عجیبش، لحظات کمیک و حس عادی بودن دنیای خارج از ترومای اگنس را به فیلم اضافه میکند.
اوا ویکتور: ظهور یک استعداد سهگانه
متاسفم، عزیزم ویترینی تماشایی از استعداد چندوجهی اوا ویکتور است. او که پیشتر با کار در سریالهایی مانند «میلیاردها» (Billions) و کانالهای بسیار محبوبش در شبکههای اجتماعی شناخته شده بود، با این فیلم نشان میدهد که یک فیلمساز و بازیگر قدرتمند است. بازی او کاملاً با فیلمنامهاش ترکیب شده است.
تمام تردیدها، و سنگینی که اگنس برای ادامه دادن تحمل میکند، در چهره متحیر ویکتور قابل مشاهده است. ما تقریباً میتوانیم ببینیم که او چگونه در لحظه، با واقعیت آنچه اتفاق افتاده کنار میآید و چقدر برای رویارویی با آن احساس عدم آمادگی میکند. او اغلب آشفتگی ذهنی شخصیتش را از طریق دیالوگهای طنزآمیز و گزنده به تصویر میکشد که این خود نشان از تسلط بالای او بر هنر بازیگری و نویسندگی دارد.
آغوش بیقید و شرط: نگاهی عمیقتر به دوستی

رابطه اگنس و لیدی، همانطور که اشاره شد، ستون فقرات فیلم است. نائومی آکی در نقش لیدی، درخششی خیرهکننده دارد. وقتی اگنس تسلیم بدترین غرایز خود میشود، لیدی احساسات او را قضاوت نمیکند و سعی نمیکند او را متقاعد کند که آنطور حس نکند. در عوض، او این احساسات را همانطور که هستند میپذیرد؛ احساساتی که امیدوار است گذرا باشند، اما بیش از حد موجهاند.
این بدان معنا نیست که لیدی سعی نخواهد کرد اگنس را از انجام یک اشتباه جبرانناپذیر باز دارد، بلکه به این معناست که او حاضر است احساسات آشفته و حتی ترسناک عزیزترین دوستش را بپذیرد. این ثبات و حمایت بیدریغ لیدی است که اگنس را از تسلیم شدن در برابر ناامیدی نجات میدهد. کمتر فیلمی توانسته چنین آغوش بیقید و شرطی را برای وجود آشفته یک دوست به تصویر بکشد.
نتیجهگیری: چرا متاسفم، عزیزم یک شاهکار است؟
متاسفم، عزیزم یک فیلم اول خارقالعاده و بدون شک یکی از بهترین فیلمهای سال ۲۰۲۵ تا به امروز است. این فیلم به شاهکارهای بزرگی در قصهگویی دست میزند؛ نه تنها به این دلیل که با تأثیری قدرتمند در دورههای زمانی مختلف حرکت میکند، بلکه به این دلیل که به موضوعی چالشبرانگیز مانند ترومای تعرض جنسی با ظرافت، خویشتنداری و حتی طنزی مؤثر و منسجم میپردازد.
اوا ویکتور فیلمی ساخته که همزمان قابل دسترس، فوقالعاده فهیم و به طور نامحسوسی تکاندهنده است. این فیلم همچون کارگردانش، خردی سخاوتمندانه و دلسوزانه دارد؛ خردی که مقدسمآبانه یا تنبیهی نیست. گویی قصد فیلمساز این است که ما را تسلی دهد، بخشی از بارهای مشترکمان را به دوش بکشد و بگوید: “حتی اگر دقیقاً در موقعیت تو نبودهام، در مبارزاتت تو را همراهی میکنم.” نه به این دلیل که پاسخهای قطعی در مورد چگونگی ادامه دادن پس از یک اتفاق بد دارد، بلکه به این دلیل که میخواهد همراه با ما به دنبال آن پاسخها بگردد. «متاسفم، عزیزم» یک پیروزی سینمایی است که تا مدتها در ذهن و قلب تماشاگران باقی خواهد ماند.