نقد و بررسی فصل 1 سریال استودیو (The Studio)

دنیای هالیوود، با تمام زرق و برق و جذابیت‌های بی‌پایانش، همیشه سوژه‌ای داغ برای فیلم‌ها و سریال‌ها بوده است. از کمدی‌های گزنده تا درام‌های تراژیک، همگی سعی کرده‌اند تا پرده از رازهای پشت صحنه این صنعت بزرگ بردارند. حالا، سرویس استریمینگ Apple TV+ با سریال جدیدی به نام استودیو (The Studio) قدم به این میدان گذاشته است؛ یک کمدی جاه‌طلبانه و خلاقانه با بازی ستاره محبوب، ست روگن (Seth Rogen)، که نه تنها به هجو دنیای مدرن فیلم‌سازی می‌پردازد، بلکه با سبک بصری منحصر به فرد خود، تجربه‌ای تازه را برای مخاطبان رقم می‌زند. در این نقد و بررسی جامع، به تمام جنبه‌های فصل اول این سریال می‌پردازیم و دلایل موفقیت‌ها و نقاط ضعف آن را تحلیل می‌کنیم.

  • هشدار: این مطلب بخش‌های مهمی از داستان فصل اول سریال استودیو را فاش می‌کند.

یک امضای بصری خیره‌کننده: هنر برداشت‌های بلند

تصویر سریال استودیو

اولین چیزی که در استودیو توجه شما را جلب می‌کند، فرم و ساختار آن است. سریال از همان دقایق ابتدایی، امضای بصری جسورانه خود را به رخ می‌کشد. در صحنه آغازین، ما مت رمیک (Matt Remick)، مدیر اجرایی استودیوی فیلم‌سازی با بازی ست روگن را می‌بینیم که سوار بر یک ماشین گلف از یک لوکیشن فیلم‌برداری زمستانی به سمت دفاتر خیره‌کننده استودیوی خیالی «کانتیننتال» (Continental Studios) حرکت می‌کند. کل این مسیر در یک برداشت ممتد و بدون کات (Single Shot) فیلم‌برداری شده است.

وقتی مت بحثش را با دستیارش درباره وضعیت اسفناک صنعت سینما تمام می‌کند، دوربین به نرمی او را در یک مسیر پیاده‌روی دنبال می‌کند و در نهایت از روی یک بالکن به بالا می‌لغزد. شاید با خودتان فکر کنید: «امکان ندارد بتوانند این سبک را در تمام قسمت حفظ کنند.» اما آن‌ها دقیقاً همین کار را می‌کنند!

این برداشت‌های بلند و پیوسته که به یکدیگر متصل شده‌اند، به یک ویژگی بصری چشمگیر (و گاهی خسته‌کننده) برای سریال تبدیل می‌شوند. این تکنیک، فضایی پرانرژی و پرتنش را خلق می‌کند که برای نمایش دنیای پرآشوب یک استودیوی فیلم‌سازی ایده‌آل است. در این فضا، رویاپردازان و حسابداران استودیو کانتیننتال باید مشکلات را در لحظه حل کنند و یا در تلاش برای حل آن‌ها، بیشتر در باتلاق فرو بروند. کارگردانان، فیلم‌بردار و تدوین‌گر سریال با استفاده از این تکنیک، شاهکارهای کوچکی از کمدی تکنیکی خلق می‌کنند.

ست روگن و همکارانش در ساخت این سریال، زرق و برق استادان دوران طلایی هالیوود را با جسارت فیلم‌سازان موج نوی هالیوود ترکیب کرده و همه چیز را با ریتم یک انیمیشن کلاسیک لونی تونز (Looney Tunes) اجرا می‌کنند. این فرمول همیشه جواب نمی‌دهد، اما زمانی که موفق می‌شود، نتیجه آن یکی از شگفت‌انگیزترین کمدی‌های تلویزیونی سال‌های اخیر است.

معرفی مت رمیک: غول سینما با روح یک آدم معمولی

قلب تپنده سریال، شخصیت مت رمیک است. او یک سینمادوست واقعی است که به جادو و هنر سینما باور دارد و حالا در آستانه یک پیشرفت بزرگ شغلی قرار گرفته است: ترفیع به بالاترین سمت در استودیو کانتیننتال. این ترفیع، هم استانداردهای هنری او را در مقابل واقعیت‌های تجاری و بدبینانه صنعت (اولین مأموریت او ساخت یک فیلم بر اساس برند آبمیوه Kool-Aid است) و هم وفاداری‌اش به مربی و رئیس سابقش، پتی (Patty) با بازی بی‌نظیر کاترین اوهارا (Catherine O’Hara) را به چالش می‌کشد.

این نقش، استفاده هوشمندانه‌ای از شخصیت همیشگی “آدم معمولی” ست روگن است. مت شاید کت‌وشلوارهای گران‌قیمت و ماشین‌های اسپرت کلاسیک یک غول هالیوودی را داشته باشد، اما وقتی مجبور می‌شود یک تصمیم سخت برای انتخاب بازیگر بگیرد یا به یک کارگردان قدرتمند تذکر بدهد، به همان اندازه سردرگم و بی‌تجربه به نظر می‌رسد که شخصیت‌های روگن در فیلم‌هایی مثل باردار (Knocked Up) یا همسایه‌ها (Neighbors) بودند.

او استاد خرابکاری و تلاش برای جلب توجه در بدترین زمان ممکن است. این ویژگی در قسمت دوم به شکلی خنده‌دار و درخشان به تصویر کشیده می‌شود، جایی که او مدام برداشت پیچیده و ممتد صحنه اوج یک فیلم را مختل می‌کند. با این حال، این ویژگی در طول فصل ۱۰ قسمتی، گاهی تکراری و خسته‌کننده می‌شود. ست روگن بیش از حد دوست‌داشتنی است که بتواند دائماً در حال خرابکاری‌های بی‌پایان به سبک سریال زیاد ذوق‌زده نشو (Curb Your Enthusiasm) باشد.

گروه بازیگران: ترکیبی از درخشش و شخصیت‌های پرداخت‌نشده

استودیو زمانی به اوج خود می‌رسد که گروه بازیگرانش در کنار هم قرار می‌گیرند، به خصوص در موقعیت‌های بحرانی که مجبورند با راه‌حل‌های احمقانه خود اوضاع را بدتر کنند. برداشت‌های بلند در این صحنه‌ها، تنش را به شدت افزایش می‌دهند، به خصوص وقتی یک شخصیت غیرقابل پیش‌بینی مانند گریفین میل (Griffin Mill)، مدیرعامل شرکت مادر کانتیننتال با بازی برایان کرانستون (Bryan Cranston)، در صحنه حضور دارد. دیدن کرانستون که رگه‌هایی از دیوانه‌بازی‌های قدیمی‌اش در سریال مالکوم در میانه (Malcolm in the Middle) را به نمایش می‌گذارد، بسیار لذت‌بخش است.

با این حال، یکی از نقاط ضعف سریال، عدم پرداخت کافی به شخصیت‌های مکمل است. ترس‌های مت درباره آینده سینما و نگرانی‌هایش در مورد خدشه‌دار شدن نام کانتیننتال آنقدر بر روایت سریال سایه می‌اندازد که شناخت سایر شخصیت‌ها دشوار می‌شود. بازیگران اصلی دیگر، همگی تمایل به راضی نگه‌داشتن دیگران دارند و فرهنگ کاری بی‌رحمانه استودیو به این معناست که آن‌ها همیشه آماده‌اند تا همکار خود را قربانی کنند.

به عنوان مثال، یکی از قسمت‌های میانی فصل سعی می‌کند داستانی حول رقابت و خرابکاری بین کوئین (Chase Sui Wonders)، دستیار مت که به مدیر توسعه تبدیل شده، و سال (Ike Barinholtz)، یکی از مدیران فرصت‌طلب استودیو، بسازد. اما به دلیل عدم توجه کافی به این دو شخصیت در سایر قسمت‌ها، جنگ کوچک آن‌ها چندان مهم به نظر نمی‌رسد و حتی قابل رد کردن است.

در مقابل، تنها رابطه‌ای که سریال به خوبی آن را پرورش می‌دهد، رابطه شیرین و تلخ بین مت و پتی است. در صحنه‌های مشترک آن‌هاست که می‌فهمیم چرا کسی حاضر است در چنین شغل بی‌رحمی دوام بیاورد (البته به جز پول، مهمانی‌ها و لباس‌های شیک). این صحنه‌ها از معدود لحظاتی هستند که سبک فیلم‌برداری سریال به ما فرصت نفس کشیدن می‌دهد.

شخصیت‌های بزرگ و برجسته‌ای مانند گریفین میل، بیشترین خنده‌ها را از مخاطب می‌گیرند. کاترین اوهارا که پیش از این در آثاری چون بیتل‌جوس (Beetlejuice) و شیتز کریک (Schitt’s Creek) استعداد کمدی خود را ثابت کرده، در اینجا نیز می‌درخشد. همچنین باید آماده باشید تا ببینید ران هاوارد (Ron Howard) چگونه شهرت خود به عنوان “خوش‌اخلاق‌ترین مرد هالیوود” را با پتک خرد می‌کند.

البته گاهی شخصیت‌ها به سمت کاریکاتور شدن پیش می‌روند. کاترین هان (Kathryn Hahn) که معمولاً بازیگری قابل اعتماد است، در نقش مایا (Maya)، مدیر بازاریابی کانتیننتال، کمی اغراق‌آمیز ظاهر می‌شود و چند قسمت طول می‌کشد تا با ریتم سایر بازیگران هماهنگ شود.

طنز و نقد اجتماعی استودیو: آیا دستی که غذا می‌دهد را گاز می‌گیرد؟

استودیو مانند باگز بانی (Bugs Bunny) که دیوار چهارم را می‌شکند تا به کارفرمایانش در برادران وارنر طعنه بزند، از نقد کردن صاحبان قدرت ترسی ندارد. تیزترین انتقادات سریال متوجه غول‌های تکنولوژی سیلیکون ولی است که سینما و تلویزیون را به “محتوا” (content) تبدیل کرده‌اند. نتفلیکس (Netflix) بیشترین ضربه را می‌خورد، اما حداقل یک دیالوگ آبدار هم درباره فروختن یک فیلم به “اپل لعنتی” به عنوان آخرین راه‌حل وجود دارد.

با این حال، لبه طنز سریال چندان تیز نیست و اهداف غیرمنتظره‌ای را هدف قرار نمی‌دهد. پیام‌ها آشنا هستند: استعدادها دمدمی‌مزاج هستند، مدیران استودیوها از نظر خلاقیت ورشکسته‌اند، و فرش قرمز مراسم جوایز پر از اینفلوئنسرهایی است که برای میلیون‌ها دنبال‌کننده‌شان ویدیو می‌گیرند و به خانه می‌روند.

چیزی که استودیو را به اثری هیجان‌انگیز در میان انبوه آثار طعنه‌آمیز درباره هالیوود تبدیل می‌کند، نه خودِ نقد، بلکه روش ارائه این نقدهاست. روشی که سریال با آن سطحی‌نگری و طمع دنیای سینما را به تصویر می‌کشد، بی‌نهایت خلاقانه و جذاب است. البته باید به تیم انتخاب بازیگر نیز تبریک گفت: وقتی مدیران کانتیننتال از یک لوکیشن بازدید می‌کنند، معمولاً با یک بازیگر-کارگردان واقعی مانند ران هاوارد، اولیویا وایلد (Olivia Wilde) یا سارا پولی (Sarah Polley) روبرو می‌شوند که به خوبی می‌توانند در مقابل ست روگن، کاترین اوهارا و آیک بارینهولتز خودی نشان دهند.

آیا استودیو برای همه جذاب است؟

تصویر سریال استودیو

شاید یک سریال تا این حد تخصصی و پر از شوخی‌های داخلی صنعت سینما، برای مشترک معمولی اپل تی‌وی پلاس که زمان زیادی را صرف دنبال کردن درام‌های پشت صحنه فیلم‌ها نکرده، جذابیت کمتری داشته باشد. اما استودیو با وجود تمام اصطلاحات تخصصی و تکنیک‌های فیلم‌سازی پر زرق و برقش، پیام خود را به طور مستقیم و صادقانه به مخاطبان بالقوه‌اش می‌رساند: فیلم‌ها اهمیت دارند. آن‌ها مردم را دور هم جمع می‌کنند. شاید به اندازه آخرین پیشرفت‌ها در مبارزه با سرطان کودکان مهم نباشند، اما این موضوع مانع از آن نمی‌شود که مت در یکی از قسمت‌ها با جدیت خلاف این را ادعا کند.

استودیو این استدلال قوی را مطرح می‌کند که تاریخ و میراث سینما ارزش حفظ و تداوم را دارد؛ چه با نشان دادن فیلم رفقای خوب (Goodfellas) به کسی که هرگز آن را ندیده، و چه با تماشای یک سریال کمدی از ست روگن که با وسواس یکی از برداشت‌های نمادین همان فیلم را بازسازی می‌کند. در دنیای ایده‌آل استودیو کانتیننتال، ما هالیوودی را می‌بینیم که هرگز واقعاً وجود نداشته اما مت معتقد است که می‌تواند وجود داشته باشد: یک محیط کاری فانتزی که در آن نمی‌توان مشکلات را زیاد جدی گرفت، زیرا همیشه در کنار دختران رقصنده با کلاه‌های پَر ناهار می‌خورید و در راه رسیدن به جلسات از کنار وسایل غول‌پیکر صحنه جاخالی می‌دهید.

آینده سریال: تمدید برای فصل دوم

خبر خوب برای طرفداران این است که اپل تی‌وی پلاس رسماً سریال استودیو را برای فصل دوم تمدید کرده است. این تصمیم با توجه به بازخوردهای مثبت منتقدان و استقبال مخاطبان از سبک نوآورانه سریال، چندان دور از انتظار نبود. فصل دوم فرصتی عالی برای سازندگان خواهد بود تا نقاط ضعف فصل اول، به خصوص در زمینه پرداخت به شخصیت‌های مکمل را برطرف کنند و داستان‌های جدیدی را در دنیای پر هرج و مرج استودیو کانتیننتال روایت کنند.

نتیجه‌گیری از استودیو

استودیو یک کمدی جاه‌طلبانه با یک ویژگی بصری گاهی خسته‌کننده اما اغلب چشمگیر است: قسمت‌های آن از برداشت‌های بلند و ممتد تشکیل شده‌اند که فرصت‌های جالبی برای داستان‌گویی، افزایش تنش و نمایش قدرت فیلم‌سازی ایجاد می‌کنند. ست روگن در نقش پادشاه دست‌وپاچلفتی کوهستان هالیوود می‌درخشد. به عنوان یک طنز درباره هالیوود معاصر، سریال نسبتاً ملایم عمل می‌کند و تندترین انتقادات خود را متوجه شرکت‌های فناوری و پلتفرم‌های استریمینگ آن‌ها می‌کند، در حالی که برای روزهای باشکوه گذشته سینما مرثیه‌سرایی می‌کند.

اما به عنوان یک کمدی دیوانه‌وار با یکی از دقیق‌ترین و جذاب‌ترین سبک‌های بصری که در هر سریال تلویزیونی خواهید دید، استودیو استفاده‌ای هوشمندانه از بودجه یک پلتفرم استریمینگ است. و اگرچه تیم استودیو کانتیننتال به صورت فردی ضعف‌هایی دارند، اما به عنوان یک گروه، یک ماشین خنده‌ساز تمام‌عیار هستند. در نهایت، استودیو یک نمایش بسیار بسیار خنده‌دار است و تنها به همین دلیل، ارزش تماشا کردن را دارد. این سریال یک نامه عاشقانه به سینماست که در لباس یک کمدی بدبینانه پنهان شده است.

نظرات

دیدگاه خود را با ما به اشتراک بگذارید